خانه » اخبار و رویدادها » حاج احمد! فراموش کن

حاج احمد! فراموش کن

احمد پاریاب

حاجی جان سلام!

آخر به آرزویت رسیدی و راحت شدی. راحت شدی از دنبال دارو گشتن در ناصر خسرو و راحت شدی از کپسول اکسیژن و سنگینی نفس.

یادت هست؛ همین چند روز قبل را می گویم که گفتی به زودی شهید می شوم و همه تان از دستم راحت می شوید؟

یادت هست فریاد زدی از بی معرفتی ها و فراموشی ها و گفتی خسته شدم از این همه تنهایی؟

یادت هست گفتی نمی دانم چه جرمی مرتکب شده ام که بعضی ها از من دوری می کنند؟

یادت هست گفتی ای کاش همت و کریمی زنده بودند تا یک بار دیگر در آغوششان زار زار گریه کنم؟
حاجی جان!

تو را به خدا بگو یادت هست که گفتی آن دنیا با همت و کریمی روی پل صراط جلویتان را می گیریم به خاطر این همه فراموشی و ندیدن و بی مهری و …

حاجی جان! یادت که هست همین چند روز قبل گفتی که هرجا پرچم کشورمان بالا می رود همه شادی می کنند اما یادشان رفته که اگر بچه بسیجی ها و رزمنده ها نبودند الان پرچمی از ایران بود که بالا برود؟

حاجی! راحت شدی و حالا راحت می توانی دوستان سفرکرده ات را در آغوش بگیری؛ اما تو را به خدا از ما چیزی به آنها نگو. خودشان به اندازه می دانند چه کردیم با تو…

حاج احمد! تو شهید شدی اما به خدا ما راحت نشدیم که مگر این وجدان دیگر راحتمان می گذارد؟

حاج احمد پاریاب! می دانم که این روزهای آخر دیگر چشمهایت رمق دیدن نداشت. می دانم که دوست داشتی هر دویشان را ببندی و آماده شوی برای دیدن دوستان منتظرت در کنار سفره اباعبدالله.

حاج احمد! از همه مان دل خسته بودی اما میدانم که در مرام و معرفت تو نیست که آن دنیا جلوی دوستانت خجالت زده مان کنی…

حاجی جان! تو را به جان همت و باکری و خرازی وقتی به مادر پهلو شکسته رسیدی فراموش کن چه می خواستی بگویی… تو را به جان زهرا فراموش کن…

منبع:سیاست‌نامه

یک نظر

  1. سر درد شدم این نوشته تان ر و خواندم ما خاکی ها فقط بلدیم بگیم شرمند ایم
    یه مصاحبه داشتند با مجله امتداد
    من فقط تیترشو میگم

    آرزو دارند ما بمیریم تا از دست ما راحت شوند

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.