خانه » به قلم همشهریان » شعر (برگ 5)

شعر

اشعار علی داودی جاوید

اشتیاق رفتن تقدیم به روح بلند شهید سعید مهتدی علی داودی جاوید اشتیاق رفتنش بود و دلش پروا نداشت موج شوق چشم هایش را دوصد دریا نداشت در بلندای شب از صبح عزیمت می سرود در گریز لحظه ها جا ماندنش معنا نداشت شرح دردش را به آب و قمری و آئینه گفت در شب مغموم و سردی که سر ... ادامه مطلب »

شعر / کی می شود که برگ و برت را بیاورند؟

حسین جنّتی کی می شود که برگ و برت را بیاورند؟ آه ای درخت من ثمرت را بیاورند؟ ای شمع مرده یک کم دیگر صبور باش رفتند از افق سحرت را بیاورند باور نمی کنم که از آن باغ آرزو نعش شکسته با تبرت را بیاورند باور نمی کنم که برایم از آن سفر در کیسه جسم مختصرت را بیاورند ... ادامه مطلب »

شعر / داماد ، گمنام و …

کبری جلالی دیدار گرم آخرش، دلواپسم کرد چشمان نم دار و ترش، دلواپسم کرد از خود، شهادت، از علی همسنگرش گفت این جمله های آخرش، دلواپسم کرد سابق قسم بر جان گلدان هاش می خورد این بار، جان مادرش، دلواپسم کرد دیشب به خوابم آمد و از آمدن گفت پر بود گل دور و بَرَش، دلواپسم کرد فرداش دیدم پشت ... ادامه مطلب »

شعر / کودکانِ سپیده

کودکانِ سپیده سیما بروجردی با آرزوهای آنچنان بلند و دستان لوچِ آنچنان کوچک بر نخل های دم کشیده کدامین افق را به انتظار کدام طلوع نشسته اید؟ ناله ی شوم خمپاره را چه خوب می فهمید باروط را که نسیم صبحگاهتان و دود مرگ آور آتش ها که رایحه ی شامگاهتان است! آژیر خطر را عملیات قحطی را چه خوب ... ادامه مطلب »

شعر / نژاد سرخ

نژاد سرخ به پیشگاه مقدس شهید «سعید مهتدی» فاطمه اکبرزاده تو از عشیره ی عشقی از طایفه صاعقه و طوفان تو با ماه قرابت سرخ داری و خورشید هر طلوع نورش را با سربند سبزت صیقل خواهد داد تو چلّه نشین ترکش های پر شتابی در قلب زمان و اقیانوس خروش موج هایش را با تشویش به هم پیوند خواهد ... ادامه مطلب »

شعر / تقدیم به شهدای گمنام – بی نشان

تقدیم به شهدای گمنام مهدی ابوالحسنی این موج که دارد سر ناآرامی بی نام و نشان نشسته بر خوشنامی از بستر پر هلهله‌اش فهمیدم رودیست که دریا شده در گمنامی ———————————— بی نشان مهدی ابوالحسنی در وادی عاشقان دنیا تو سری رازیست بزرگ، این که تو بی‌اثری بی‌نام و نشان نوشته‌اندت امّا در دفتر تاریخ پرآوازه‌تری ادامه مطلب »

شعر / دلم شور می زند…

کسی سمت در دوید، دلم شور می زند آتش به در رسید، دلم شور می زند شب بود بک جماعت ظالم به پشت در آتش به آسمان زبانه کشید، دلم شور می زند آخر به پشت در، یاس پیمبر(ص) آمده است خدا ناله زهرا(س) شنید، دلم شور می زند پهلوی فاطمه (س) شکستند ظالمان به کین ای وای قامت علی ... ادامه مطلب »

شعر / برای شیعه تو فاطمیه عاشوراست

شبیه شور محرم به شهر ما غوغاست حدیث هر زن و مردی هزار واویلاست چنان که بر سر و رو می زنند از غم و ماتم گمان کنم که مگر روز محشر کبراست هزار دسته عزادار به جامه های سیاه به سر زنان و پریشان که ماتم عظماست به سر زنان و به سینه ز حزن ماتم مادر فغان و ... ادامه مطلب »

شعر / به من نشان بده آقا مزار مادرتان را…

به ناله های غریبی میان ظلمت شبها که می کشد ز دلش آه‏‏‏، آه از دل تنها و می کشد ز دلش آه، که مانده حق به کناری و غصه و غم و دردی زجور این همه اعدا و غصه و غم و دردی که جهل گشته فراگیر که رفته قوم محمد (ص) بدون رهبر و آقا نشسته کنج غریبی ... ادامه مطلب »

شعر / مرشد کوی عاشقی

پنجره نگاه من رو به تو باز می شود با نگهی به روی تو غرق نیاز می شود سلسله نگاه تو مست کند جان من غرق خیال روی تو، ترانه ساز می شود می نگرم به طوف تو، مکه و فکه آمدند همچو منی به لطف تو محرم راز می شود مین اگر از تو پا گرفت، روح تو در ... ادامه مطلب »