خانه » به قلم همشهریان » شعر (برگ 3)

شعر

اشعار علی داودی جاوید از کتاب “پوتین من کجاست”

از قافله ی سرخ علی داودی جاوید ۱ پرپر زدن ستاره ها را دیدید تنهایی و جاماندن ما را دیدید در بزم غریبانه و مهمانی عشق رقص تن مردان خدا را دیدید ۲ دیدید چگونه طرد و تنها ماندم از حیرت پرواز شما جا ماندم ای دورترین پرندگان عاشق از قافله ی سرخ شما جاماندم ۳ جاماندم و سهم من ... ادامه مطلب »

اشعار حسین جنتی از کتاب “پوتین من کجاست”

یاد توایم حسین جنتی می آیی و کلافه ز دستت بهارها گل کرده در تمام تنت لاله زارها می خندی و می آیی و فریاد می کشی یعنی گذشته ای ز تمام حصارها باید تو را به موزه ی دل های خسته برد تنها تویی که مانده ای از آن غبارها پای برهنه رفته ای اما هنوز هم جا مانده ... ادامه مطلب »

شعر / معجزه،غربت خاکریز،هم صحبتی آینه،چراغ خاطره،هرچه باداباد

پیشکش به روح آسمانی امیرسرلشکر شهید ستاری معجزه حسین عبدی/ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی/ ۱۳۵۳ شعله ای دید و تب سوختنش معجزه کرد ناگهان زمزمه ی پرزدنش معجزه کرد آسمان پنجره شد، پنجره ای رو به بهشت عشق هم حس کبوتر شدنش معجزه کرد نوبت عاشقی و فرصت پرواز رسید در شب آتش و خون زخم تنش معجزه کرد ... ادامه مطلب »

شعر / روی دست آسمان ، حرف آخر

به یاد شهیدان هواپیمای مسافر بری سرنگون شده در خلیج فارس روی دست آسمان سید مهدی میرآقایی/ کارشناسی تاریخ و ادیان و عرفان/ ۱۳۴۸ آن قدر مظلومانه خون را بر سرت کردند که … روی دست آسمان خاکسترت کردند ساحل به ساحل صورت امواج خونین بود حتّی سکوت صخره ها هم باورت کردند یعنی مسافر بودی اما درد اینجاست که ... ادامه مطلب »

شعر / آسمان بی تو ، پرواز ، حصار

آسمان بی تو … منوچهر سوری/دیپلم/۱۳۳۹ آسمان بی تو عجب خلوت و دلگیر شده چشم امّید من از عمر خودش سیر شده خواب دیدم دو سه شب پیش که بی بال و پرم خواب آشفته ام انگار که تعبیر شده باز من ماندم و تکرار پریشانی من وای ازین زخم نمک خورده که تکثیر شده آنقدر خسته و بی حوصله ... ادامه مطلب »

شعر / واگویه های مادر- پدر- فرزند

واگویه های مادر- پدر- فرزند اشرف سرلک/ دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی/ ۱۳۵۵ شب های این دشت فراخ تر از حوصله ی حواصیل و ستاره است دشت چه می داند ورق تقویم ها/ چه تفتیده و کشدار، روی میز بُر می خورد *** لبهایت را از روی قاب عکسم بردار با کدام فریاد/ هواخواهی کاکُلِ تو را/ دهان ... ادامه مطلب »

شعر / یادگاری ، خواب بلند ، ب مثل بابا ، صحنه ی آخر

یادگاری طاهره ده پایینی/ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی/ ۱۳۵۶ برایت سنگ می فرستم لای روسری ام می پیچم که بادها بو نبرند. روز که از مدرسه برمی گردی درست را بلندتر بخوان! تا دنیا بداند تشنه نیستی و جنگ تو را از پا نمی اندازد. نرگسی ها زمستان می رویند تو زیباترین نرگسی که جهان می تواند به دست ... ادامه مطلب »

شعر / با یک اشاره

با یک اشاره حسین جنتی/دیپلم ادبی/ ۱۳۵۹ «حــسین آمـد و آزاد، از یزیدت کرد خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد » نخست، عشق به میهن، شبی مرورت کرد ز خانه و زن و فرزند، دور دورت کرد ز بند، بند تنت، شیر مادرت جوشید غرور میهنی ات، پخته شد! غیورت کرد تمام دل شده بودی، زدی به دریاها و ... ادامه مطلب »

شعر / چشم انتظار پدر

چشم انتظار پدر مریم نادی شاخه های نسترن را چیده بود چادر مشکی به سر پوشیده بود از نگاه خسته ی مادر بزرگ بغض او را در گلو دزدیده بود دست در دستان مادر بی صدا انتهای این سفر را دیده بود در خیال ساده ی معصوم خود بر دروغ دیگران خندیده بود معنی خوش باوری ها را کنون از ... ادامه مطلب »

شعر / راهی شده

راهی شده سیّد محمّد میرحیدری من امروز سی ساله می شوم و تو امروز در موزه ای از یاد نرفته ای لیکن ولی بر یاد هم نمانده ای آنها که با تو مشهور می شدند دیگر تو را با خود به خلوت خود نمی برند تنها منم با یادگاران تو هشت ساله بودی که به تاریخ رفتی ما ماندیم و ... ادامه مطلب »