داستانکی از رحیم مخدومی چشم طمع به ردای بابامیر همه میگفتند: «بابامیر از دنیا رفته.» نامه رسان با چهرهای برافروخته فریاد میکشید: «چرا میگویید از دنیا رفته؟ به خدا قسم او را کشتهاند. همان طور که بابامیر قبلی را کشتند!» مردم که نه کشتنی دیده بودند و نه کشته شدنی، به این حرف اعتنا نمیکردند. اما نامه رسان بر موضوع ... ادامه مطلب »