خانه » بایگانی برچسب ها : اشعار (برگ 2)

بایگانی برچسب ها : اشعار

شعر / عمری به انتظار تو، اما نیامدی

عمری به انتظار تو، اما نیامدی قلبم شکسته ، خسته و تنها نیامدی چندی مقیم کوی تو بودم به جمکران قلبم گرفت که یک ثانیه حتی نیامدی آنقدر گشته ام همه جا را ولی هنوز یا من ندیده ام تو را ، یا نیامدی ابری شده است چشم من امشب به غصه ای شاید که باز تا شب فردا نیامدی ... ادامه مطلب »

شعر / عمریست که سرگرم پریشانی خویشم

عمریست که سرگرم پریشانی خویشم بی تاب و تب و مست زحیرانی خویشم از بس غرورم زده چشمان جهان بین مجنون شده خویش و غزل خوانی خویشم از تاب و توان گر چه نیافتد دل من دیرسیت در این دار که زندانی خویشم تا چنگ تو چنگی زده بر تار غزل هام سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویشم در طوفه ... ادامه مطلب »

شعر / عصر یک جمعه دلگیر

عصر یک جمعه دلگیر، که دل از طلب روی تو شد پیر که پیرم و نفس از نفسم مانده نفس گیر وز این دوری تو دل شده از دیدن خود سیر خم زلف تو آمد به نظر، تا ته قلبم شده زنجیر و مانده است که تا صبح ظهورت به کنارت بکشم تیر و یا دست برم بر کمرم تا ... ادامه مطلب »