خاطرات سرلشگر خلبان شهید حاج مصطفی اردستانی
آتش افروز مهربان
« سرهنگ محمد علی تاجیک »
شهید اردستانی را از دوران نوجوانی میشناختم . با خاطرهای که از آن دوران از این شهید بزرگوار در ذهنم نقش بسته است ، همواره روح بلند و رأفت قلبش را ستودهام .
زمانی که محصل بودم و درمقطع دبیرستان تحصیل میکردم ، مجبور بودم از روستا به شهر پیشوا بروم . روستای ما تا پیشوا ۳ کیلومتر فاصله داشت . هر روز صبح زود باید در سرما و گرما این راه را طی میکردم تا به مدرسه میرسیدم .
روزهای سرد زمستان ، پیمودن این مسیر برایم عذاب آور بود و از سرما به خود میلرزیدم .
وقتی به سه راهی پیشوا – ورامین میرسیدم ، میدیدم آتش بزرگی که حرارت آن تا شعاع چند متری میرسید ، مهیا و آماده است ، بدون اینکه کسی آنجا باشد . من که سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرده بود ، با حرص و ولع تمام از گرمای آتش بهره میبردم و خود را حسابی گرم میکردم . تا مدتی نمیدانستم که چه کسی همه روزه این آتش را تهیه میبیند ، و اصلاً برای چه این کار را میکند .
بعدها فهمیدم که شهید اردستانی ، علیرغم اینکه روستایشان تا مدرسه بیش از چند دقیقه پیاده روی فاصله نداشت ، برای گرم شدن من آن آتش را مهیا میکرده و بلافاصله با دیدن من محل را ترک میکرده است .
منبع: کتاب اعجوبه قرن