زندگی نامه شهید علی میدان میری
شهید علی میدان میری
«علی میدان میری» فرزند «حاجی آقا» در سال ۱۳۴۵ در «روستای آبباریک» دیده به جهان گشود. در سنّ دو سالگی سعادت زیارت «کربلا»، «نجف»، «کاظمین» و «سامرّا» نصیبش شد که مدّت هفتاد و پنج روز، در آنجا حضور داشت. «علی» تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همین روستا گذراند. همزمان با تشکیل بسیج، به عضویّت «پایگاه شهید بهشتی» درآمد. با گذشت دو سال و اندی از شروع جنگ تحمیلی، با اینکه از نظر سنیّ اجازهی حضور در جنگ به ایشان داده نمیشد، با اصرار، اقدام به ثبت نام نمود. دورهی آموزشی بسیج را در «پادگان حمزه سیّد الشّهدا» گذراند و به جبههی غرب اعزام گردید. مدّت سه ماه، در جبهه بود و پس از بازگشت، به عنوان نیروی ویژهی بسیج، در واحد «بسیج مرکزی ورامین» مشغول خدمت شد. مجدّداً در سال ۱۳۶۲ عازم جبهه شد و مدّت شش ماه، در عملیاتهای مختلف، خصوصاً در «عملیات والفجر ۴» شرکت نمود. این ایّام، مصادف با شهادت برادر بزرگش، «محمّد میدان میری» مصادف شد. با اینکه بسیار مقاوم و صبور بود، اصرار دوستان و خانواده، برای ماندن، اثری نداشت. ادامهی راه برادر را، حضور در جبهه میدانست. این بار به «لشکر ۲۷ محمّد رسول الله (ص)» اعزام گردید و در«گردان حمزه سیّد الشّهدا (ع)» به عنوان تیربارچی، آمادهی رزم و پیکار با دشمنان اسلام گشت. در همین زمان، «عملیات بدر» آغاز شد. او شجاعانه با دشمن مقابله کرد و زمانی که به تشخیص فرماندهان عملیات، دستور عقب نشینی صادر شد، داوطلبانه، ایستاد تا مانع پیشروی دشمن شود. او ماند با یک قبضه تیربار و دو عدد نارنجک، و حملهی وحشیانهی دشمن. کسی از او خبر نداشت که چه کرد و چه شد. تنها اعلام کردند که او مفقود شده است. هیچکس خبری از اسارت او یا خبر از شهادتش نداشت. تا پایان جنگ خبری نرسید. سرانجام در عملیات جستجوی مناطق جنگی، در سال ۱۳۷۴ پارههای پیکر مطهّر او را در منطقهی عملیاتی «بدر»، یافتند. باقیماندهی پیکرش، پس از یازده سال، در ایّام محرّم، شور دیگری برپا نمود و در شب تاسوعای حسینی، تشییع و عطر شهادت را در منطقه، پس از سالها دوری از جنگ، منتشر کرد و در کنار برادر شهیدش «محمّد میدان میری» آرام گرفت.
یک نگاه
فرازی از وصیّت نامهی شهید علی میدان میری
«… امروز وظیفهی همهی ماست که از انقلاب و اسلام، محافظت کنیم و در این راه، از همهچیز خود، مانند مولایمان، «حسین (ع)» بگذریم و او را الگو قرار دهیم. او که تمام هستی خود را در طبق اخلاص قرار داد و با خون خود، چگونه زندگی کردن را به ما آموخت. هر وقت خستگی به ما روی میآورد، با یک نگاه به تابلوی مبارزات آن بزرگوار، خستگی از تنمان بیرون میرود…
…. مطلب دیگر اینکه، به شایعات دامن نزنید و از گناه، بپرهیزید. هر کس از هر طرف، ندایی داد یا حرفی زد، گوش نکنید. فقط چشم و گوشتان به «امام» باشد. پشت سر او حرکت کنید و امّتی واحد باشید…»
منبع: ساجد