خانه » به قلم همشهریان » رعیت انگاری مستضعفین نتیجه کدخدا پنداری استکبار (۱)

رعیت انگاری مستضعفین نتیجه کدخدا پنداری استکبار (۱)

واکاوی قرآنی دلایل و ضرورتهای استکبارستیزی و مقاومت آگاهانه در برابر شیطان (۱)

رعیت انگاری مستضعفین نتیجه کدخدا پنداری استکبار

علیرضا معاف

مسأله عدم رابطه ایران با آمریکا بیش از آنکه یک مسأله سیاسی صرف باشد، یک اصل ایدئولوژیک راهبردی در نظام جمهوری اسلامی است. اصلی که برگرفته از محکمات قرآنی و بینات سیره نبوی و علوی است. استعلا و علوطلبی فرعون گونه آمریکا در مواجهه با دیگر ملت ها و تجاوزات پی در پی جنگ طلبان آمریکایی به نقاط مختلف دنیا نمونه ای امروزی از همان نظام مستکبر فرعونی- قارونی است که یک سلطه گر در آرزوی تسلط بر همه دنیاست. در برابر این نظام ظالمانه، حرف ما این است که نه ظلم می کنیم و نه زیر بار ظلم می رویم. تأکید بر عدم رابطه با شیطانی به نام آمریکا بیش و پیش از آنکه حول محور منفعت طلبی مادی بچرخد، بر مبنای آرمان دینی استوار است. مروری تاریخی بر رابطه ما و آمریکا نیز مؤید همین نگاه قرآنی است. آنها همواره گرگ صفتانه به فکر دریدن ملت ها بوده اند. رابطه با آمریکا به قول حضرت امام و رهبر معظم انقلاب زمانی می تواند برقرار شود که آمریکایی ها دست از شیطنت بردارند و آدم شوند! یعنی ذات گرگ صفت خود را رها کنند. اما تا زمانی که آمریکا تجلی شیطان است، رابطه با او میوه ممنوعه ای است که گرچه آمریکایی ها بر نافع بودنش قسم می خورند اما خوردنش ما را به زمین ذلت می زند.

واژه شناسی «استکبار»
‌استکبار از ماده کبر است. استکبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معنی با کبر و تکبر و به معنای تعظم و بزرگی دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزدیک دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معنی کرده اند که عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت دیگر خود را بزرگ دیدن و دچار پدیده مذموم خودبرتربینی و خودبزرگ‌بینی شدن.  مرحوم علامه طباطبایی تصریح می کند که استکبار همیشه نارواست و قید «به غیر حق» در آیه «فاستکبروا فی الارض بغیر حق» توضیحی است، نه آنکه استکبار بحق نیز وجود داشته باشد. ایشان در تعریف استکبار، فرق بین متکبر و مستکبر را نیز بیان می دارند:
‌«مستکبر کسی است که می خواهد به بزرگی دست یابد و در صدد است که بزرگی خود را به فعلیت برساند و به رخ دیگران بکشد و متکبر کسی است که بزرگی را به عنوان یک حالت نفسانی در خود سراغ دارد و برای خود پذیرفته است.»
منشأ استکبار ورزی از منظر قرآن چیست؟
‌استکبار و انواع آن در فرهنگ قرآن:
پدیده و عارضه قبیح و ناپسند استکبارورزی به ۴ معنا و شکل در قرآن کریم مورد اشاره و بحث قرار گرفته است، ۴ قالب و مدلی که ارتباط و سنخیت بالایی نیز با هم دارند و گاهی به‌عنوان «علت، معلول» یکدیگر عمل می‌کنند.
‌۱-استکبار عبادی (استکبار در برابر عبادت خداوند):
‌در آیه شریفه می‌خوانیم: «و من یستنکف عن عبادته و یستکبر فسیحشر هم الیه جمیعاً… و اما الذین استنکفوا و استکبر وافیعذ بهم عذاباً الیماً و لایجدون لهم من دون الله ولیاً و لانصیراً» و هرکس از پرستش خدا خودداری کند و بر خدا بزرگی فروشد، بزودی همه آنان را به پیشگاه خود گردآورد و… و اما کسانی را که (از اطاعت خدا) خودداری کرده، (در مقابل خداوند) بزرگی کنند، به عذابی دردناک دچار میکند و آنان در برابر خدا برای خود یار و یاوری نخواهند یافت. این نوع استکبارورزی دو جلوه دارد:
‌الف- استکبار از عبادت و پرستش و خودداری از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به تعبیر دیگر، کسانی که حاضر نیستند در برابر ربوبیت خدا پیشانی بندگی به خاک بسایند و اظهار ذلت و بندگی کنند، عاقبت این گونه افراد، ذلت و خواری و دوزخ است؛ «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت، کسانی که از پرستش من کبر می ورزند، بزودی خوار و ذیل به دوزخ وارد می شوند.»
‌ب-استکبار از اطاعت خدا؛ کسانی هم هستند که به ربوبیت و الوهیت خداوند معتقدند و در ظاهر اهل عبادت و اطاعت اند. ولی این اطاعت تا زمانی است که با شأن ذهنی آنان سازگار باشد، اما هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه (ساختگی و دروغین) خود دیدند، از اطاعت سرباز می زنند و اظهار استکبار می‌کنند.
‌استکبار شیطان از این نوع بود و معمولاً استکبار شیاطین انس نیز از این نوع است. او سالیانی دراز عبادت کرده بود ولی امر خدا مبنی بر سجده بر آدم بر او سنگین آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استکبار ورزید. همین استکبار او را از مقام قرب پائین کشید و به پست ترین درجه ذلت و خواری سوق داد.
‌۲-استکبار سیاسی: حکمرانی به ناحق بر مردم و تحمیل دیدگاه خود بر دیگران؛
‌«ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم یذبح ابناء هم و یستحیی نساء هم انه کان من المفسدین»
‌(فرعون در سرزمین (مصر) سربرافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه و دچار اختلاف کرد؛ طبقه ای از آنان را زبون می داشت، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای بهره کشی) زنده بر جای می گذاشت؛ که وی از فساد کاران بود.) مستکبران سیاسی، کسانی اند که حاکمیت و اداره جامعه را به دست می گیرند و بندگان خدا را کوچک، پست، نادان و صغیر و خود را قیم آنان می‌شمرند و بر گردن آنان سوار می شوند و آنان را به بردگی می‌گیرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطری، عقلی و دینی بر مردم حکم می رانند. استکبار فرعون، نمرود و همه حاکمان ستمگر در طول تاریخ از این نوع بوده است. این آیه یکی از روش های مرسوم مستکبرین که همان ایجاد اختلاف در مردم است را بیان می‌دارد.
‌حضرت موسی(ع) به دلیل همین استضعاف بنی اسرائیل و به بندگی گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض کرد، اما فرعون، نافرمانی موسی(ع) از خود را بهانه کرد و موسی(ع) صفت استکباری فرعون را یادآور شد:
‌«فرعون (به حضرت موسی(ع)) گفت: «آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را در میان ما نگذراندی و آیا تو نبودی که آن کار زشت را مرتکب شدی و به ربوبیت من کفر ورزیدی؟!» ‌موسی(ع) گفت: «آیا این که فرزندان اسرائیل را به بندگی گرفته ای، نعمتی است که منتش را بر من می نهی؟!» ‌در دیدگاه فرعون آنروز و فرعونیان امروز بندگان خدا و توده‌های مردم و سایر ملل، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر کدام را که بخواهند بکشند و هر کدام را که می خواهند به بردگی بگیرند و این، همان استکبار سیاسی است که امروزه نیز از سوی قدرت‌های جهانی- بویژه آمریکا و صهیونیزم- بر ملل مستضعف تحمیل می شود. این نگاهی است که به جریان استکبار اجازه می‌دهد که برای سایر ملل تصمیم بگیرند و تصمیم خود را تحمیل نمایند.

‌۳-استکبار اقتصادی (برتری جویی اقتصادی در سایه توانمندی مالی)
‌«ان قارون کان من قوم موسی فبغی علیهم و آتیناه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوأ بالعصبه اولی القوه إذقال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین. و ابتغ فیما اتاک الله الدار الاخره ولاتنس نصیبک من الدنیا و أحسن کما أحسن الله الیک و لاتبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین» ‌«قارون از قوم موسی(ع) بود و بر آنان ستم کرد و از گنجینه ها آنقدر به او داده بودیم که کلید آنها بر گروه نیرومندی سنگینی می کرد. آنگاه که قوم وی به او گفتند: شادی مغرورانه مکن که خدا شادی کنندگان مغرور را دوست ندارد و با آنچه خدایت داده، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنان که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فساد گران را دوست نمی دارد.»
‌با توجه به این آیه قرآن کریم، آنان که با گردآوری ثروت حرام، به آقایی و سیادت دنیوی می رسند و قطب اقتصادی می شوند و آنگاه بر توده مردم تفاخر می کنند و به بغی و فساد، روی می آورند، مستکبران اقتصادی اند. قارون نمونه اعلای این گروه است. قرآن کریم در آیات گفته شده، خود برتر بینی و تحقیر توده مردم را از سوی قارون بیان می کند و در ادامه همان آیات کریم متذکر می شود که قارون در برابر تذکرات قوم، به‌غلط چنین پنداشت که این اموال، در سایه علم و اندیشه خودش گرد آمده است؛ در صورتی که خداوند می فرماید ما بسیار از کسانی را که پیش از او و قوی تر بودند، نابود کردیم. اما قارون نیز متذکر نشد و خود واموالش به زمین فرو رفت و هیچ کس نتوانست به کمک او بیاید. به‌نظر می‌رسد دوگانه تولید قدرت سیاسی از ثروت اقتصادی و بالعکس که مدل مرسوم مستکبرین امروز است همان مشی فرعون-قارونی باشد که در آیات قرآن کریم تذکرات و تنبیهات آن‌را اشاره کردیم. بسیاری از شرکت های اقتصادی و غول های تجاری در سراسر جهان وجود دارند که در سایه قدرت نظامی و سیاسی دول مستکبر، به ملل محروم ظلم می کنند، اینان همان مستکبران اقتصادی‌اند.

‌۴-استکبار علمی: خود برتر بینی در سایه داشتن دانش و توانمندی تکنولوژیک
‌«واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین» ‌و بخوان بر آنان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم، ولی او از لباس آیات ما به درآمد و آنها را بکار نگرفت و از شیطان تبعیت کرد و از گمراهان شد. ‌کسانی که به مراتب و درجات علمی می رسند و آن مرتبه علمی در آنان غرور ایجاد می کند و آنان را به استکبار می کشاند، دارای این گونه از استکبارند. داستان نمونه هایی از این مستکبران نیز در قرآن کریم آمده است. از جمله آنها بلعم بن باعورا است که آیه مورد بحث، به او اشاره می کند. خداوند، آیات توحید خود را به بلعم نمایانده بود، به گونه ای که حقیقت برایش آشکار ومتجلی شده و هیچ شک و شبهه ای برایش نمانده بود، ولی او از روی استکبار و هواپرستی به جبهه کفر فرعونی پیوست و در برابر موسی (ع) قرار گرفت و از لباس حق به درآمد.
‌نمونه دیگر مستکبر علمی، ولید بن مغیره است. او از بزرگان قریش و عالمان آنان بود که خود در مسجدالحرام سخن پیامبر اسلام(ص) را شنیده و تحت تأثیر قرار گرفته بود و حتی میان مردم شایع شده بود که اسلام آورده است. بزرگان قریش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن کریم جویا شدند، قرآن کریم عکس العمل او را در برابر این پرسش قریشیان چنین زیبا بیان می کند:
‌«او (برای مبارزه با قرآن کریم) اندیشه و مطلب را آماده کرد، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده کرد، باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب (و نقشه شیطانی خود) را آماده کرد! سپس نگاهی افکند و بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد آنگاه پشت (به حق) کرد و تکبر ورزید و سرانجام گفت: این (قرآن کریم) جز افسون و سحری همانند سحرهای پیشینیان نیست. این تنها سخن انسان است (نه گفتار خدا).
‌سامری نیز نمونه دیگری از این گروه بود که در اثر استکبار علمی با بدعت های خود، دین ساختگی به بشر ارائه و پس از تلاش های حضرت موسی(ع)، پیروان وی را به تفرقه و گمراهی دچار کرد.
بازهم تأکید می نماییم که این ۴ جلوه استکبار در ترابط و تأثیرات متقابل بر هم هستند و گاهی تفوّق و غلبه علمی منشأ استکبار سیاسی می‌شود و گاهی استکبار اقتصادی به استکبار سیاسی منجر می‌شود و قس‌علی‌هذا.

‌ویژگی های فرهنگ استکباری در مکتب قرآن
‌بهترین راه شناخت فرهنگ استکباری از دیدگاه قرآن کریم شناخت چهره های شاخص مستکبران و روش و منش آنان از طریق خود قرآن کریم است و «ابلیس» سردمدار بزرگ جبهه استکبار است که برای نخستین بار این علم را برداشت و پیشوایی مستکبران را بر عهده گرفت. مهمترین ویژگی های مستکبران، از نظر قرآن کریم، چنین است:
‌۱-خودبرتر بینی و تحقیر عملی دیگران:
‌«قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدی استکبرت ام کنت من العالین. قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین.»
‌(خداوند) فرمود: «ای ابلیس، چه چیز تو را مانع شد که برای چیزی که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آوری؟ آیا تکبر کردی یا از برترین ها بودی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»
‌از پاسخ شیطان برمی آید که استکبار، از توجه به خویش و خود را محور پنداشتن، ناشی می شود. علامه طباطبایی با استفاده از این آیات می نویسند:
‌«همه گناهان در تحلیل نهایی به ادعای انانیت و ستیز با کبریایی حق تعالی برمی گردد، در حالی که بنده مخلوق حق ندارد که در برابر آفریدگار خویش، به خود اعتماد کرده، بگوید: «من». با این که عظمت حق سراپرده هستی را فراگرفته و همه در پیشگاه او خاضع و ذلیل اند. اگر شیطان مجذوب خود نشده بود و فقط به خویش توجه نداشت و سایه خداوند قیوم را بر خویش مشاهده می کرد، انانیت و خودبینی اش شکسته و در برابر فرمان الهی خاضع می شد.
‌امام صادق(ع) می فرماید: «هر کس بر آن است تا برای خود، برتری بر دیگران ببیند، از مستکبران است.»
‌۲- فخر و مباهات بر امتیازات مادی
‌«و قالوا نحن اکثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذبین» (متوفین به پیامبران«ص») گفتند: ما بیش از شما مال و فرزند داریم و در آخرت نیز عذاب نخواهیم شد.
‌مستکبران به داشتن اموال و فرزندان بیشتر مباهات می کنند و آن را نشانه کرامت ذاتی خود می پندارند و حتی معتقدند که چون خداوند آنان را در این دنیا گرامی داشته، در قیامت نیز جایگاهی والا خواهند داشت:
‌«و هرگاه پس از ناراحتی ای که به او رسید رحمتی بدو بچشانیم، می گوید: «این به دلیل شایستگی و استحقاق من بوده است و گمان نمی کنم قیامت برپا شود و (به فرض که قیامتی باشد) هرگاه به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، برای من نزد او پاداش های نیکوتر است.» (فصلت – ۵۰) ‌در بینش مستکبران ، همه ارزش ها با محک مادیات سنجیده می شود و یگانه معیار قضاوت، ثروت است که آمدنش نشان حقانیت است و نبودنش از هیچ ارزشی خبر نمی دهد. از این رو، اعتراض این گروه به فرماندهی حضرت طالوت آن بود که از او برای ریاست رهبری شایسته تریم و او لیاقت این مقام را ندارد، زیرا از ثروت بی بهره است: «از کجا او سزاوار بزرگی و ریاست برماست، در صورتی که ما شایسته تر از اوییم و او مال فراوان ندارد؟!» (بقره – ۲۴۷)
‌و اعتراض آنان به پیامبران این بود که چرا دستبندهای طلایی ندارد! از نظر آنان والاترین انسان ها، با محکم ترین براهین نیز چون گنجینه طلا ندارند، نمی توانند در منصب رهبری و هدایت قرار گیرند.
‌۳- تحقیر توده های مستضعف و فرودست
‌«…ولا أقول للذین تزدری أعینکم لن یؤتیهم الله خیراً اله اعلم بما فی أنفسهم انی اذاً لمن الظالمین.»
‌هرگز به مؤمنانی که در نظر شما خوار می آیند، نمی گویم که خداوند خیری به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه تر است و (اگر آنان را برانم یا مأیوس کنم)، از ستمکاران خواهم بود. (هود – ۳۱)
‌این آیه بیان پاسخ حضرت نوح(ع) به مستکبران قومش است. بینش و قضاوت مستکبران درباره مؤمنانی که از قشرهای مستضعف جامعه اند، این است که آنان اراذل و اوباش و از طبقات پایین‌دست هستند. و نیز گمان می کنند که خداوند به محرومان و مستضعفان، خیر و سعادت نداده است. از این رو باید تحقیر شوند و انتظار چنین برخوردی را از سوی پیامبران نیز دارند.
‌‌در واقع تهیدستان و مستضعفان جامعه، در نظر ظاهربین اشراف و مستکبرین، مردمی پست و حقیر و شایسته تحقیر و تخفیف تلقی می‌شوند.
‌‌‌چون مبنای فکری و عقیدتی مستکبران را ماده پرستی تشکیل می دهد و بر معیار خودپرستی عمل می کنند، در منجلاب شهوت غوطه ور می شوند و بی بندوباری را به اوج می رسانند. آنان خود فاسدند و ریشه هر فساد اجتماعی هم هستند و از این قشر، بی بند و باری به قشرهای پائین جامعه سرایت می کند و آلودگی در سطحی گسترده، پخش می شود. (انعام- ۴۹)
رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) چه زیبا می فرمودند که:
‌«وقتی خوی زمین خواری و باغ داری و کاخ نشینی در بین مردم باشد، اسباب آن می شود که انحطاط اخلاقی پیدا بشود، اکثر این خوی های فاسد از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»
در کنار اشاره مختصر به این ۳ خصوصیت اصلی رفتاری مستکبرین و شیاطین، لازم است از منظر آیات قرآن، شیوه‌های اعمالِ استکبار از سوی مستکبرین نیز بازخوانی و واکاوی شود:
‌شیوه های مستکبرین در به استضعاف‌‌کشاندن مستضعفین:
‌مستکبران برای دستیابی به قدرت سیاسی و حفظ آن، از روش ها و شیوه های گوناگونی بهره می جویند که مهم ترین آنها، براساس رهنمودهای قرآن کریم عبارت است از:
‌۱- به بندگی گرفتن انسانها و اطاعت تحمیلی:
‌«فقالو أنؤمن لبشرین مثلنا و قومهما لنا عابدون»
‌پس گفتند: آیا به دو انسان مانند خود ما، که طایفه آنها (نیز) بندگان ما هستند، ایمان بیاوریم؟ (مؤمنون- ۴۷)
‌قرآن کریم از شیوه فرمانروایی فرعون به «تعبید» تعبیر می کند. تعبید به معنای بنده گرفتن و مردم را به زور نیزه به اطاعت واداشتن و از حقوق انسانی محروم کردن است. در آیه مورد بحث نیز فرعون و مستکبران قومش می گفتند که بنی اسرائیل، بندگان ما هستند. روشن است که بنی اسرائیل، فرعون را پرستش نمی کردند و در ظاهر برده او نبودند، ولی سیطره طاغوتی و ظالمانه فرعون، چنان بر مردم سایه افکنده بود که از خود، اراده و شخصیتی نداشتند و به اجبار و قهر، از فرمان او بدون چون وچرا پیروی می کردند. خداوند بزرگ در سوره ای دیگر، این سیطره ظالمانه را از زبان فرعون چنین نقل می فرماید: «و ما بر آنان مسلطیم». (اعراف- ۱۲۷)
‌حضرت علی(ع) هم در خطبه قاصعه، محکومیت بنی اسرائیل در چنگال فرعون و تسلط ستمگرانه فرعون را «بنده گرفتن» می خواند و می فرماید: «فراعنه، آنان را به بندگی گرفته بودند.» شیوه مستکبران پیوسته چنین است که همه مردم را «عبد» خود قلمداد می کنند. چنان‌که حضرت علی(ع) در مورد بنی امیه نیز خبر داده که آنان بندگان خدا را به بندگی خود می گیرند. توقع امروز مستکبرین از سایر اقوام، گروه‌ها و ملل نیز اظهار عبادت و اطاعت مطلق از فرامین و خواسته‌های آنهاست.
‌۲- جنگ روانی گسترده و سنگین به قصد استحمار مردم:
‌«قال ألقو فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبو هم و جاءوا بسحر عظیم»
‌(موسی«ع») گفت: «شما بیفکنید» و چون افکندند، دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند. (اعراف- ۱۱۶)
‌مستکبران برای این که بتوانند بر مستضعفان جامعه سلطه یابند، توان تفکر و تجزیه و تحلیل مسائل را از آنان می گیرند و در برابر تعمیق، به تحمیق می‌پردازند. در جامعه استکبار زده، عموم مردم عوام هستند وقدرت تحلیل و فهم مسائل را ندارند و عقلشان به چشمشان است. چون حضرت موسی (ع) در جامعه استکبار زده فرعونی برای دعوت به توحید قیام می کند، مستکبران او را به مبارزه فرا می خوانند و ساحران ورزیده را برای مبارزه با او بسیج می کنند. در این جامعه، چنان حاکمان مستکبر از قیام توده مردم خیالشان راحت است که حاضر می شوند این مبارزه در حضور آنان باشد:
‌هم اکنون موعدی میان ما و خود قرارده که نه ما و نه تو، از آن تخلف نکنیم. آن هم در مکانی هموار. (فرعون) گفت: «موعد من و شما روز زینت، به شرط این که در نیمروز و هنگام اجتماع همه مردم باشد.» (طه ۵۸ و ۵۹)
‌حتی درباریان فرعون، مردم را جمع می کنند تا با هیاهو و شعار، موجب تقویت روحیه ساحران شوند و در صورت پیروزی، آنان را تشویق کنند و مطمئن بودند که مردم تحت تأثیر موسی (ع) قرار نمی گیرند سپس ساحران با کارهای عجیب و غریب، مردم را مسحور کردند و چنان بر ذهن و فکر آنان غالب آمدند که دیگر توان فکر و تجزیه و تحلیل نداشتند. آیه ابتدای بحث بر همین مطلب اشاره دارد و این همان استحماری است که همه مستکبران و ظالمان برای بسط حاکمیت خود از آن بهره گرفته اند. در مقابل حضرت موسی(ع) نیز با اعتقاد و اعتماد به خداوند بزرگ، از شکوه ظاهری و جوسازی و جنگ روانی درباریان نهراسید و شروع مبارزه را به ساحران واگذاشت و در مقابل آنها منطق برتر خود را و توانایی الهی خود را ارائه و آنان را مغلوب کرد.
‌مستکبران، حتی از تردستان و ساحران برای تحمیق مردم و ادامه سلطه مستکبرانه خویش سود می جویند؛ چنان که مستکبران امروز جهان و در رأس آنان، آمریکا و صهیونیسم ، نیز برای تحمیق مخاطبان خود از رسانه های جمعی و بین المللی سود می برند و به هر روشی متوسل می شوند. درک این مشابهت‌های رفتاری راهگشای رفتاری خوبی برای امروز ماست.
‌۳- فریب و خدعه
‌«کذلک ما أتی الذین من قبلهم من رسول إلا قالو ساحر أو مجنون»
‌همچنین هیچ پیامبری پیش از آنان نیامد، مگر آنکه گفتند: «جادوگر یا دیوانه است.» (ذاریات ۵۲)
‌تبلیغات شیطنت آمیز و همراه با مکر و حیله، از دیگر روش های مستکبران است. آنان برای خاموش کردن فریاد حق‌طلبانه انسان‌های الهی، فضای جامعه را از دروغ و تهمت پرمی کنند تا تشخیص واقعیت برای توده مردم سخت شود. از این رو، در تاریخ، پیوسته پیامبران الهی را ساحر و مجنون معرفی کرده اند. فرعون در برابر دعوت موسی(ع) می گفت: «می ترسم که او دین شما را عوض کند یا در زمین فساد بیفکند.» او بدین وسیله به مردم القا می کرد که شما، خود دارای دین و آیین هستید و با بودن موسی (ع) از دو جهت نگران شما هستم، یکی آنکه عقیده شما را بگیرد و دیگر آنکه اختلاف افکنی کند و فساد به پا نماید. ‌این آیات نشان می‌دهد که مستکبران برای مقابله با رسولان الهی، گاه از راه تظاهر به دلسوزی برای دین و آئین مردم وارد شده، پیام آوران الهی را گمراه و گمراه کننده خوانده اند و می خوانند. طرفداری از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم و مانند آن مصداق های کاملی بر این روش خدعه‌آمیز مستکبران جهانی است که از فرعون و قبل او شروع شده و تا امروز ادامه دارد.

۴- رواج آداب و رسوم قومی و قبیله‌ای:
«وکذلک ما أرسلنا من قبلک فی قریه من نذیر إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علی أمه و إنا علی آثارهم مقتدون». هیچ رسولی را پیش از این به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه مترفین آن دیار به رسولان گفتند: «ما پدران خود را بر آئین و عقایدی یافتیم و از آنان پیروی می کنیم.» (زخرف- ۲۳)
‌مستکبران برای ایجاد الفت و اعتقاد میان زیردستان خود و به وجود آوردن اتحاد قومی و تاریخی، به آداب و رسوم قومی و قبیلگی توسل می جویند و با ساختن نمادهای قومی و رواج آنها، همگی را پیرامون این نمادها گرد می آورند. عشق و اعتقاد به این نمادها، هیچ دلیل عقلانی ندارد و تنها ازعلاقه قومیت، ملیت وپایبندی به رسوم و اعتقادات آبا و اجدادی نشأت می‌گیرد. سلاح فرعونیان نیز در برابر حضرت موسی(ع) همین بود که می گفتند: «آیا آمده ای تا ما را از مرام پدرانمان برگردانی؟!»
‌دشمنان حضرت صالح(ع) نیز می گفتند: «آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستیدند، بازمی داری؟»
‌آنان با این استفهام اظهارمی کردند: تو ما را از مراسم ملی و سنت های تاریخی مان نهی می کنی و می خواهی برترین مظاهر فرهنگ ملی و قومی ما را که بت پرستی است، ازمیان جامعه برداری؟! مستکبرین معمولاً با این روش مانع شکل‌گیری وحدت راهبردی و حتی وحدت تاکتیکی در مستضعفین عالم می‌شوند.
‌۵- ایجاد جامعه طبقاتی
‌«ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفه منهم». فرعون در زمین بلندپروازی کرد و اهل آن را دسته دسته ساخت و گروهی را به استضعاف گرفت.
‌مستکبران ستمگر، برای این که پایه های حاکمیت خود را محکم کنند و از خشم توده های مردم در امان باشند، از روش ایجاد اختلاف و درگیری های قومی و قبیله ای بهره می گیرند. آنان گروه ها را برضد یکدیگر تهییج می کنند و به جان هم می اندازند و خود آتش بیار معرکه می شوند تا نیروی آنان در این درگیری ها مصرف شود و دیگر فرصت تفکر درباره حاکمیت و ظلم های او را نیابند. روش فرعون نیز همین گونه بود و قبطیان را بر بنی اسرائیل چیره کرده و آتش جنگ را میان این دو گروه شعله ور کرده بود.
اتفاقات دهه‌های اخیر خاورمیانه به‌خوبی این روش مستکبرین را تداعی می‌کند.

اصول برخورد با مستکبران از منظر قرآن حکیم
اکنون مسئله و سؤال اصلی اینجاست که در برابر این هجمه پیچیده و روشهای متکثر چه باید کرد و استراتژی ما چه باید باشد، پیشنهادات قرآن کریم راهگشا و مبیّن نقشه راه تقابل با مستکبرین است.
‌۱ـ خود باوری و اعتماد به نفس و اعتقاد به توان درونی
‌«ولاتهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان کنتم مؤمنین» و اگر مؤمن اید سستی مکنید و غمگین مشوید که شما برترید. ‌بیان شد که یکی از روش های غلبه مستکبران بر توده مردم و به استضعاف کشیدن آنان، تلقین این مطلب است که توده مردم بدون تکیه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حیات نیستند. تا آنجا که فراعنه، خود را خدای مردم روی زمین و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفی می کردند. پیامبران الهی، در برابر این سیره مستکبران، همواره در پی زدودن جهل و نادانی از مستضعفان و القای روحیه و اعتماد به نفس و توکل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت درونی و توان درون‌زای مردم اذکار و یادآوری دارند.
‌شاید اصلی‌ترین متد امام راحل نیز همین بود؛ امام خمینی(ره) با زدودن اندیشه وابستگی از ملت ایران، ثابت کرد که یک ملت می‌تواند بر خود تکیه کند و به پیروزی برسد و این پیروزی وامدار خودباوری و اتکای به نفس است.
‌‌۲ـ برخورد تهاجمی و طلبکارانه با استکبار
‌در قرآن کریم می‌خوانیم: «الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلو أولیا الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً» کسانی که ایمان آورده اند در راه خدا کارزار می کنند و کسانی که کافر شده اند، در راه طاغوت می جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان (درنهایت) ضعیف است.
‌مستکبران همانند آن گرگ و حیوانی هستند که هر گاه بدو حمله کنی عقب می نشیند و هرگاه بگریزی در پی تو می دود. وجود این روحیه در مستکبران اقتضا می کند که مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعی تهاجمی اختیار کنند تا آنان زمینه پیشروی نیابند. افزون بر آن مستکبران، اهل شفقت و دلسوزی نیستند تا چنانچه ملتی را در ضعف و ناتوانی مشاهده کنند، به رحم آیند و از استثمارش دست بردارند، بلکه آنان همچنان به ظلم خود ادامه می دهند. سیره پیامبران در برخورد با مستکبران، سیره ای تهاجمی بوده است. پیامبر اکرم (ص) در نامه هایی که به سران ایران و روم و برخی کشورهای دیگر فرستاد، با آنان از موضعی برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به کسری، پادشاه ایران، آمده است: ‌مسلمان شو تا در سلامت باشی و اگر اباکنی، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شوید تا در سلامت باشید، در نامه های آن حضرت به قیصر روم، پادشاه مصر و نجاشی دوم و پادشاه یمامه نیز به چشم می خورد.
‌۳ـ شکیبایی و پایداری در مبارزه و اعتماد به وعده‌های الهی:
‌«یا ایها النبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائه یغلبوا ألفاً من الذین کفروا بأنهم قوم لایفقهون. الان خفف الله عنکم و علم أن فیکم ضعفاً فإن یکن منکم مائه صابره یغلبوا مائتین و إن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن الله و الله مع الصابرین» ‌هر گاه بیست نفر با پایداری از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران؛ زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند. هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ناتوانی است. بنابراین، هر گاه صدنفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است. ‌سومین اصل اساسی که باید در مبارزه مورد توجه باشد، شکیبایی و بردباری در برابر مشکلات و گرفتاری هاست. روشن است که ابعاد پیروزی در مبارزه با قدرتمندان و مستکبران به تناسب توان قدرت مستضعفان با مستکبران، متفاوت است و بسا که مبارزه ملتی ده‌ها سال طول بکشد. در چنین شرایطی، نیل به پیروزی و استقلال کامل، نیاز به شکیبایی و پایداری دارد. خداوند سبحان در قرآن کریم پیروزی بنی اسرائیل بر فرعونیان را محصول صبر و شکیبایی آنان در مبارزه معرفی کرده است. ‌خداوند در آیات گرانقدر مورد بحث نیز به همین موضوع اشاره دارد و می فرماید که هر نفر از مؤمنان مستضعف توان غلبه بر ده نفر از کافران مستکبر را دارد، زیرا آنان بینش صحیح ندارند و عاملی آنان را در صحنه های خوف و خطر به مقاومت نمی خواند، ولی شما از بینش عمیق بهره مندید و می توانید با نیروی صبر و مقاومت، آنان را از میان ببرید. البته در آیه بعد یادآور شده که چون در گذر زمان شما ناتوان شده اید و از صبر و قدرتتان کاسته شده، بنابراین توان دارید که دو برابر خودتان را از میان بردارید و به پیروزی برسید. ‌رمز پیروزی دیگر پیامبران الهی نیز شکیبایی و پایداری معرفی شده است. قرآن کریم می فرماید: «و پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند، ولی بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند شکیبایی کردند تا یاری ما به آنان رسید».
ادامه دارد…

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.