خانه » شهدای ورامین » خاطرات شهدا » خاطره / شهید علی اکبر دولّو

خاطره / شهید علی اکبر دولّو

http://dlnew.ir/varamincity.com/tasavir/shohada/tasavir-shohadaye-varamin/shahid-aliakbar-davalloo-www-varamincity-com%20(19).JPG

خواهر شهید :

علی اکبر در کودکی مریض بود و نمی توانست حرکت کند. حدود سه سال داشت که مدام در گهواره خوابیده بود. روزی از روزها که مادر او را به دوش بسته بود و از روستای دمزآباد به روستای امامزاده جعفر (که فرسنگها راه بود) می برد تا کودک مریضش را به دکتر برساند. بعد از معاینه پزشکی، مادر با کوله باری سنگین و فرزندی مریض به راه افتاد.

 شب فرا رسیده بود تاریکی بر همه جا سایه افکنه بود اما مادر با عشق به فرزند حرکت می کرد. در بین راه صدای پارس کردن سگها و صدای زوزه گرگها به گوش می رسید اما مادر همینطور به راه خود ادامه می داد. ناگهان از دور روشنایی را مشاهده کرد و به خاطر نجات فرزند که مبادا طعمه گرگها شود به روشنایی آن چادر پناه برد و شب را در تا صبح در آن چادر درکنار فرزندش نشست.

 صبح با صدای اذان حرکت کرد و باز فرزند را به دوش گرفته و حرکت نمود. وقتی به خانه رسید ساعتی از روز گذشته بود و مادر با خستگی و بی خوابی زیاد علی اکبر را در گهواره زیر درخت انگوری که در باغ بود گذاشت و کنار او اجاقی را بناکرده و مقداری غذا روی آن گذاشت، غافل از آنکه در قابلمه را نگذاشته است و بسوی کارگرهایی که درباغ بودند حرکت کرد . بعد از ساعتی برگشت که غذای فرزندش را بدهد. وقتی آمد دید روی غذا را کندوی زنبورها گرفته و با غذا پخته شده است . مادر وقتی به این صحنه مواجه شد و فررزند گرسنه را دید ناچار زنبورها را گرفته و دور ریخت و غذا را به فرزندش علی اکبر داد و با نگاهی اندوهگین به سوی آسمان گفت خدایا او را به خودت می سپارم من دیگر خسته شده ام .

روزها گذشت . بچه ای که سالها مریض بود و همه از راه رفتن او قطع امید کرده بودند با تعجب دیدند که از گهواره پائین آمده و چهار دست و پا راه می رود. این پدر و مادر مهربان با تمام گرفتاریها و نبودن وسایل لازم فرزند را به تهران برده و مورد آزمایش قرار دادند. نتیجه آزمایشها اینطور جواب داد که او دردی داشته که زهر زنبورها آن درد را از بین برده است . مادر این را از بزرگی خدا می داند و او را به خدا می سپارد تا زمانی که به جبهه رفته و در عملیات خیبر مفقود الاثر شد و بعد از ده سال چند قطعه از استخوانهای او را به وطن برگرداندند .

 لاله های سجاد

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.