این حقیقت دارد که تاریخ ملتها لزوما همان چیزی نیست که به نگارش درآمده و یا در آثار تاریخی نمایان است. بخش اعظمی از تاریخ ناگفتههایی است که در سینه افراد محفوظ است. پارهای اوقات اهمیت و ارزش تاریخی این ناگفتهها به مراتب بیش از مکتوبات تاریخی است. امروزه تاریخ شفاهی که به ناگفتهها و نانوشتههای تاریخی میپردازد اهمیت و ارزش خود را به عنوان یکی از منابع مهم تاریخی اثبات کرده است. قیام خونبار ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، علیه نظام شاهنشاهی بخشی از تاریخ معاصر ایران است که هنوز ناگفتهها و نانوشتههایی درون خود دارد. در مقاله حاضر کوشیده شده است گوشههایی از قیام ۱۵ خرداد از زبان شاهدان عینی ماجرا روایت شود.
قیام مردمی ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی است. این قیام که پیامد اصلی آن، پانزده سال بعد، پیروزی انقلاب اسلامی بود، به اعتقاد بسیاری از تاریخنگاران و جریانهای مختلف سیاسی و اجتماعی، نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران برای مقابله با استبداد و حاکمیت بیگانگان به منظور کسب استقلال و حفظ هویت دینی است. حادثه ۱۵ خرداد نخستین مرحله از قیام حضرت امام خمینی (ره) در مقابل غیرعقلانی و غیرشرعی بودن نظام شاهنشاهی و استبداد محمدرضا پهلوی بود چرا که امام با آگاهی از وابستگی حکومت پهلوی و آشنایی با اوضاع نامناسب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، برای اولینبار در سخنرانی تاریخیشان نظام شاهنشاهی و محمدرضا پهلوی را به صورت آشکار و مستقیم مورد حمله قرار داده و از سیاستهای او در شیوه اداره مملکت انتقاد کردند.
در نگاهی دیگر، از نظر جامعهشناختی، قیام ۱۵ خرداد واکنشی از سوی مردم به رهبری روحانیت علیه فشارهای خارجی غیرمتعارف بود. پیش از آن، واکنش مردم در مقابل فشارهای غیرمتعارف در حوادث و رخدادهایی چون جنبش تنباکو، انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و قیام سیام تیر تجلی یافته بود.
قیام ۱۵ خرداد قیامی با اصالت مردمی و خودجوش بود و هیچگونه سازماندهی قبلی را همراه نداشت. اقشار مختلف مردم کوچه و بازار به دنبال آگاهی از دستگیری مرجع تقلید و رهبر مذهبیشان به خشم آمدند و برای ادای وظیفه دینی خود حماسه آفریدند و سینههای خویش را سپر گلولههای سربازان رژیم پهلوی قرار دادند. به اعتقاد غلامرضا نجاتی قیام ۱۵ خرداد تجربه بزرگی از قیام مردم علیه ظلم و ستم و نیز نمایشی از شکست رژیم شاه در انجام اهداف درازمدت استعمارگران امریکایی و انگلیسی بود. به عقیده آیتالله ناصر مکارم شیرازی «همه احزاب و تشکلهای سیاسی میدانند که اگر ادعا کنند سهم زیادی در نهضت ۱۵ خرداد داشتهاند دروغ گفتهاند. تشکل عمدهای که در آن نهضت مؤثر بود هیئت مؤتلفه بازار بود و نیروهای مردمی در مناطق مختلف و همچنین جوانان دانشگاهی. گروههای دیگر بیشتر سعی میکردند خودشان را با جریان شتابآلود نهضت هماهنگ کنند تا از آن عقب نمانند، والا آن چنان نقش حساس و فوقالعادهای در جریان نهضت ۱۵ خرداد نداشتند…».
پس از فوت آیتالله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، محمدرضا پهلوی با کشاندن بحث مرجعیت به خارج از مرزهای کشور کوشید عرصه را بر اجرای مقاصد خویش آماده سازد، به همین منظور در اولین اقدام تلگرافی به آیتالله حکیم فرستاد و رحلت آیت الله بروجردی را به ایشان تسلیت گفت. این اقدام شاه نشانگر تمایل او به شکلگیری مرجعیت در خارج از ایران بود چرا که در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی در ایران، محمدرضا پهلوی در اجرای بسیاری از برنامههای ضد دینی در تنگا قرار گرفته بود. به دنبال این وقایع، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم اصول ششگانه انقلاب سفید شاه و ملت از سوی رژیم مطرح شد و موضعگیری علما و روحانیون و در رأس آنها امام خمینی را درپی داشت. در چالش پیشرو، نهاد مرجعیت دینی در تقابل آشکار با نهاد حکومت و زمینههای وقوع قیام ۱۵ خرداد را فراهم آورد.
محرم ۱۳۸۳ / خرداد ۱۳۴۲ فرصت ویژهای برای همراهان نهضت اسلامی بود که مراسم سوگواری امام حسین (ع) را به مجالس و محافل اعتراض و انتقاد نسبت به اقدامات نظام حاکم تبدیل کنند و با افشاگری برضد حاکمیت،توده مردم را از اقدامات ضداسلامی نظام طاغوتی آگاه سازند. یکی از مهمترین جلوههای مبارزه در آن دوران، برگزاری تظاهرات تاسوعا و عاشورا بود که راهپیماییهای زنجیرهای را به نقطه اوج خود یعنی قیام ۱۵ خرداد پیوند داد. به گفته حجتالاسلام فلسفی «حضرت امام عقیده داشتند که قیام ۱۵ خرداد مبدأ تاریخ انقلاب اسلامی و انقلاب اسلامی هم دنبالهنهضت عاشورا و قیام حسینبن علی (ع) است؛ چون در بین جنگها و مبارزاتی که برای حفظ اسلام در گرفته، قیام کربلا از ویژگیهای خاصی برخوردار است. جنگ امام حسین (ع)، جنگ با مردی قلدر، بیدین، کثیف و شاربالخمری به نام یزید بن معاویه بود که با زور زمام امور مملکت را در دست گرفته بود و برای خون، مال و شرف مردم ارزشی قایل نبود. در حقیقت در طول تاریخ هیچ خونریزی و حادثهای به عظمت واقعه عاشورا نبوده است. انقلاب اسلامی هم انقلابی بود که علیه اجانب بیدین، فاسد،استعمارگر و زورگو صورت گرفت».
سخنرانی تاریخی حضرت امام در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ – عصر عاشورای ۱۳۸۳ – در مدرسه فیضیه از یکسو نشان داد که هدف اصلی حضرت امام در جریان نهضت اسلامی، واژگونی رژیم سلطنتی است و از سوی دیگر غول وحشت و هراسی را که شاه با ارعاب و تهدید فراهم آورده بود درهم شکست. آن روز حضرت امام در سخنرانی آتشینشان که به اعتراف مأموران ساواک در جمع حدود دویست هزار نفر ایراد کردند، به طور مرتب با حمله مستقیم به شخص شاه او را از عواقب اقدامات و توطئههایش برحذر داشتند. سخنان حضرت امام رعب و وحشت عجیبی در دل رژیم ایجاد کرد و عوامل رژیم مجبور شدند نقشه دستگیری حضرت امام را زودتر از موعد مقرر به مرحله اجرا درآوردند.
بدینترتیب، در شب ۱۳ محرم ۱۳۸۳ / ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ حمله رژیم به سنگر روحانیت آغاز شد. مأموران امنیتی رژیم در ساعت ۴ بعد از نیمه شب به منظور دستگیری حضرت امام، که آن شب در منزل فرزندش حاج آقا مصطفی بودند، به راه افتادند. آنان برای انجام چنین عملی تدابیر امنیتی شدیدی فراهم آورده بودند. کامیونهای نظامی در بیرون شهر متوقف شدند و صدها کماندو و چترباز و سرباز گارد وارد قم شدند و سراسر کوچه محل زندگی امام و فرزندش را محاصره کردند و پس از دستگیری حضرت امام، ایشان را با اتومبیل فولکس یکی از کارمندان ساواک قم یکسره به تهران انتقال دادند و ابتدا به باشگاه افسران سپس به پادگان عشرتآباد بردند.
پس از دستگیری امام و انتقال این خبر از سوی حاج آقا مصطفی به مردم قم، توفانی از خشم در بین اهالی قم ایجاد شد و راهپیمایی عظیمی در شهر به راه افتاد و در اثر مقابله مأموران مسلح درگیری و کشتار مردم تا ساعتها ادامه یافت. سیدمحمد بهاءالدینی که بسیاری از وقایع آن روز را به چشم خود دیده است میگوید: «درگیری کنار پل آهنچی و کوچه آبشار روی داد. در کوچه آبشار خون مثل آب در جویها جاری بود. نظامیها افراد زیادی را نیز در مدرسه فیضیه کشتند. در و دیوارهای کوچهها خون جاری بود.»
حاج حسین کشور، یکی دیگر از شاهدان عینی رخدادهای روز ۱۵ خرداد در قم، دیدههای خود را چنین روایت میکند: «پس از شنیدن خبر دستگیری حضرت امام خمینی، جمعیتی به راه انداختیم و رفتیم داخل صحن حضرت معصومه (س)… ما مردها سلاح به دست به طرف خیابان تهران حرکت کردیم. یک وقت دیدیم که ماشینهای حامل کماندوها به طرف ما میآیند – حدود سی تا چهل ماشین – من فریاد زدم بچهها قمهها را بکشید. قمهها را کشیدیم و به طرف ماشینها حمله کردیم. برق قمهها زیر نور خورشید کماندوها را ترساند. ماشینها هم از دستپاچگی به همدیگر خوردند و چپ شدند.» حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی نیز که در آن روز در صحن مطهر حضرت معصومه (س) حضور یافته بود، از زاویهای دیگر مشاهدات خویش را چنین یادآوری میکند: «روز پانزده خرداد ما در صحن مطهر حضرت معصومه (س) بودیم. دو فروند هواپیمای فانتوم آمدند دیوار صوتی را شکستند. صدای وحشتناکی ایجاد شد. فریادهای کماندوها را شنیدیم که از جریان حمله به مدرسه فیضیه سابقه آنها را داشتیم. فهمیدیم که قصد دارند در صحن به مردم حمله کنند مردم که اغلب به سلاح سرد مسلح بودند، ناخودآگاه از صحن مطهر خارج شدند و در خیابانها حرکت کردند. عدهای از مردم محله چهارمردان و عزداران حسین (ع) با قمهها و شمشیرهای خاصی که از قدیم داشتند به میان جمعیت آمدند. از روی پل آهنچی که میگذشتیم، آن طرف پل نیروهای ارتش را دیدیم که مستقر شدند. ناگهان شروع کردند به تیراندازی و مردم را به رگبار بستند. همه شروع کردند به گریختن. تیراندازی وحشتناکی بود. من همراه آقای علی حجتی کرمانی بودم. چارهای نداشتیم جز اینکه از کوچهای که منزل مرحوم آقای مرعشی نجفی در آن بود به سمت خانه برگردیم. مدتی نگذشت که تظاهرات کاملا سرکوب شد. عده زیادی کشته شده بودند و مردم شروع کردند به رسیدگی به مجروحان و دسته دسته آنها را به بیمارستانها بردند. بعضی از بیمارستانها مجروحان را نمیپذیرفتند …».
حجتالاسلام سیدمحمد کوثری معتقد است که «اولین شهدای پانزدهم خرداد از پل آهنچی به آن طرف تا داخل کوچه آبشار شهید شدند. شاید حدود پانصد یا ششصد نفر در آنجا به شهادت رسیدند یا زخمی شدند. مردم در آنجا وضع خیلی پریشان پیدا کردند. یک عده هم به طرف خیابان امام کنونی – خیابان تهران آن موقع – رفتند و در آنجا باز مورد حمله واقع شدند که عدهای هم در آنجا به شهادت رسیدند. در اینجاها – یعنی کوچه آبشار و خیابان امام – شهید و زخمی زیاد بود و خون زیادی جاری شد. »
به هر روی، مردم قم در روز ۱۵ خرداد حماسه درگیری با مأموران و عوامل رژیم را تا بعدازظهر آن روز ادامه دادند و آزادی مرجع تقلید و دیگر علما و روحانیون دستگیر شده را خواستار شدند. رویدادهای شهر قم به سرعت در سراسر ایران به ویژه در تهران پیچید و ایران را برای یک خیزش مردمی آماده کرد.
خبر دستگیری امام از طریق تلفن به مقامات برجسته روحانی، ملی و سیاسی تهران رسید و ساعتی طول نکشید که این خبر مهم در سراسر شهر پیچید و تودههای مسلمان از خانهها بیرون ریختند بازار و مغازهها و دکاکین تعطیل شدند و شور و غلغلهای همراه با قهر و غضب سراسر پایتخت را فراگرفت و دامنه تظاهرات لحظه به لحظه گسترش یافت. تظاهرکنندگان خشمگین با هدف سرنگونی رژیم شاه به پا خاسته بودند وبرای تسخیر مراکز دولتی و تصرف اداره رادیو و تسلیحات ارتش میکوشیدند. رژیم شاه که موقعیت خود را در خطر میدید به خونریزی وحشتناکی دست زد. میزان قساوت به حدی بود که برخی از درجهداران و سربازانی که برای سرکوب خونین مردم به خیابانها آورده شده بودند در بازگشت به پادگان اشک میریختند. آن روز تهران شاهد یکی از سیاهترین روزهای تلخ خود بود.
بازاریان تهران با شنیدن خبر دستگیری حضرت امام به تدریج از ساعتهای اولیه صبح روز ۱۵ خرداد در مسجد شاه تجمع کردند و اندکی بعد با تظاهرات در خیابانها اعتراض خود را نسبت به دستگیری آیتالله خمینی و علما و وعاظ اعلام کردند. آنان برای مقابله با هجوم نیروهای انتظامی در برخی از خیابانها به سنگربندی پرداختند. در این موقعیت حتی صاحبان چرخهای دستیای که در بازار تهران کار میکردند با جمعآوری سنگ و آجر از اطراف به کمک بازاریان شتافتند. در گزارش یکی از مأموران ساواک، آغاز تظاهرات مردم و نحوه فعالیتهای آنان چنین توضیح داده شده است: «از ساعت ۹/۱/۲ صبح امروز چند دسته عزاداری در بازار و حسینیههای بازار مشغول عزاداری بودند و عدهای نیز در حدود ۱۵۰ نفر در مسجد شاه اجتماع نموده و قصد تظاهراتی داشتهاند ولی چون زمینه برای کار آنها مساعد نبوده از مسجد خارج شده و به دستجات دیگری که در بازار و حسینیههای آن بودهاند ملحق شده و در این ساعت (۱۰:۳۰) جمعیت به دو هزار نفر بالغ گردیده است و هر لحظه رو به تزاید است و در ضمن عدهای از آنها چوب در دست دارند و به مغازههایی که باز است خساراتی وارد میکنند و مأمورین پلیس که عده آنها محدود است مشغول تخلیه بازار از افراد و دستجات هستند و به طوری که مأمور ویژه گزارش میدهد تظاهرکنندگان مدعی هستند که آیتالله خمینی و فلسفی واعظ و حاج اشرف کاشانی نهاوندی بازداشت شدهاند و باید برای استخلاص آنها اقدام نمایند و به همین جهت فعلا از بازار بزرگ به طرف خیابان سرازیر شده و با تظاهر در حرکت هستند و وضع بازار به این ترتیب کاملا غیرعادی است. ضمنا براثر تظاهرات شدید و حمله جمعیت به بعضی از مغازهها از طرف نیروی انتظامی تعداد ۱۵ تیر شلیک هوایی شده و ابتدا اجتماع متفرق و مجددا به یکدیگر ملحق شده و با دستجات دیگر در سبزهمیدان و خیابان پیروز با پلیس گلاویز و مشغول زد و خورد هستند ».
شهید حاج مهدی عراقی ماجرای پخش خبر دستگیری حضرت امام و عکسالعمل بازاریان در روز ۱۵ خرداد را چنین بازگو کرده است:
«… صبح ساعت ۵ خبر دستگیری آقای خمینی به تهران رسید. هر کدام از بچهها مأموریت پیدا میکنند که در یک قسمت از شهر مردم را وادار به بستن و تظاهرات بکنند. عدهای از بچهها مأموریت پیدا میکنند که میدان را تعطیل بکنند. ابتدا میآیند میدان سبزی را تعطیل میکنند. از میدان سبزی میآیند میدان بارفروشها که مغازه مرحوم طیب هم آنجا بود. خلاصه میآیند در دکان طیب. طیب خودش نبود. پسرش بود، جریان را برای او میگویند و او هم تلفن کرد با باباش صحبت کرد توی خانه، گفت آمدهاند. خلاصه میخواهند میدان را تعطیل کنند و جریان هم این شکلی است. گفت که اشکالی ندارد، بگو تعطیل کنند.
همین خبر که از در دکان طیب منتقل شد – گفت بگو تعطیل کنند – بچهها دیگر ریختند وسط میدان، بعضیها تو ماشین بودند، داشتند بار میفروختند،همه از ماشینها آمدند پایین و چوب به دست، خلاصه راه افتادند و میدان تعطیل شد. اینها از در شمال میدان میآیند بیرون، دیگر هرچی جلو راهشان بوده اینها صاف و صوف میکنند به قول بعضیها. با چوب و چماق میآیند کلانتری ۶ و کلانتری ۶ را هم تقریبا میگیرند. بچههای بازار هم از این طرف حرکت کرده بودند میآیند جلوی مسجد شاه و دم اداره تبلیغات. یک تعدادی از بچهها هم رفتند بازارچه قوامالدوله، شاهپور و گمرک و آنجا را تعطیل کرده بودند. یک تعدادی هم خیابان شهباز و خیابان خراسان و دولاب و اینجاها. همه حرکت کردند میآمدند به طرف بازار و به طرف اداره تبلیغات. پلیس وقتی خواست مداخله کند با حملات مردم که روبرو شد نتوانست مقاومت کند، پلیس در رفت. مردم وقتی رفتند توی اداره تبلیغات البته در آنجا یک مقدار اختلاف بود. بعضیها میگفتند نروید برای اینکه اینجا فایدهای ندارد اصلا رفتن شماها، ادارهتبلیغات اصلش خیابان شمیران است، اگر کسی میخواهد از فرستنده هم استفاده بکند باید برود آنجا، نه اینجا، اینجا کاری نمیتوانید بکنید.
نزدیکهای ساعت ۵/۱۱ – ۱۱ بود که دو تا کامیون چترباز دم اداره تبلیغات پیاده شدند و از همانجا شروع کردند به تیراندازی. خوب، نصف مردم فرار کردند و نصف مردم باز مقاومت کردند. پشت سر اینها ژاندارمری آمد. چون اینها در آن موقع نیروی نظامی در مرکز نداشتند نیروی نظامیشان خیلی کم بود، جریان عشایر بود، مسایل قشقاییها و این حرفها بود و اکثر نیروهایشان منتقل شده بود به آنجا. اینها در حدود ۳ – ۲ ساعت از وجود ژاندارمری و چتربازها استفاده کردند.
بعدازظهر بچهها تصمیم گرفتند که به بعضی وسایل مثل اتوبوسهای شرکت واحد یا ماشینهای خود روی سربازها آسیب برسانند. خوب، با این وسایل اولیه، بنزین و این چیزها چند تا اتوبوس را آتش زدند و چند تا جیپ ارتش را آتش زدند .»
حبیبالله شفیق نیز چگونگی آگاهی از خبر دستگیری امام و اقدامات بعدی در تهران را چنین تعریف کرده است: «]آن روز[، در جلسه انصارالحسین بودیم. در آنجا خبر رسید که حضرت امام را گرفتند. من به همراه چند نفر از برادرها به سرای دماوند، چهارراه سیروس آمدیم و از آنجا تلفنی با قم تماس گرفتیم. خبر تأیید شد. بلافاصله به اعضای هیئت اطلاع دادیم. جلسه تعطیل شد و همه به خیابان ریختند. آقای عراقی با برادران حجرهدار میدان امینالسلطان تماس گرفتند. گروهی از آنجا حرکت کردند. بعد از آن، جمعیت جمع شد. سر چهارراه سیروس من خودم شاهد بودم که مردم عصبانی کیوسکها را میشکستند. البته هنوز از پلیس خبری نبود. بعد از یک یا دو ساعت از بالای یک ساختمان مرتفع تیراندازی به طرف مردم شد و تا بعدازظهر ادامه یافت. در خیابان بوذرجمهری جلو بازار و جلو مجلس تعداد زیادی به شهادت رسیدند.»
سیدمحمود محتشمیپور رویدادهای ۱۵ خرداد در تهران را به گونه دیگری روایت میکند: «صبح روزی که حضرت امام را دستگیر کردند، تا ظهر در میدان ارک تیراندازی شدیدی بود و نزدیک به پنجاه ـ شصت نفر هدف گلوله قرار گرفتند و دستکم نصف این تعداد به شهادت رسیدند. برای نمونه، کنار من، جوان تنومندی هدف گلوله قرار گرفت. گلوله به مغزش خورد و او را نقش زمین کرد. در آن میان یکی از دوستان، مرتب به زخمیها رسیدگی میکرد و با کمال رشادت آنها را به وسیلهماشین خودش به بیمارستان و یا به خانههای اطراف که داخلش تختخواب گذاشته بودند منتقل میکرد. بعدازظهر، کمی که استراحت کردیم دوباره در صحنه حاضر شدیم. اما اینبار تظاهرات پراکنده بود. عدهای در خیابانهای اطراف بودند و میدانها مملو از جمعیت بود ولی با این همه در اثر تیراندازی پیدرپی صبح، مردم کمی ترسیده بودند. به خاطر همین بعدازظهر جمعیت کمتری به صحنه تظاهرات آمدند …».
سیدعباس زریباف ضمن روایت مشاهدات خویش به اشعار و نوحههایی اشاره میکند که آن روز در بین مردم زمزمه میشد: «روز پانزده خرداد، منزل یکی از دوستان در سرچشمه جلسه برقرار بود. جمعیت را با یک شعار زنده و انقلابی آماده میکردیم که بیرون بیایند و به طرف بازار بروند. ناگهان دیدیم صدای تیراندازی بلند شد. از سر بازار کفاشها خبر آوردند که طاهری افسر بلندقامت و سیاه چرده شهربانی مردم را درو میکند. به ما گفتند صلاح نیست که امروز به بازار بروید. ما هم یک دم ساده سر دادیم و سینهزنان به طرف بازار آمدیم. به آنجا که رسیدیم هرچه در توان داشتیم کمک کردیم. وضع عجیبی بود، یکی پایش تیر خورده بود، دیگری شکمش زخمی شده بود. بالاخره آن روز هر کاری از دستمان برمیآمد انجام میدادیم. نوحههایی نیز زمزمه میکردیم: نهضت کربلا ـ شد در عالم به پا ـ تا که خون خدا ـ ریختند اشقیا ـ بنیادشان برباد شد ـ اندر این قیام ـ چون طرف شد یزید ـ با قرآن مجید ـ خون شاه شهید ـ از آن قوم عنید ـ خون حسین را ـ ریختند آن قوم بدنام ـ دانشگاه فیضیه ـ چون دشت ماریه ـ طلاب دینیه ـ شد مجروح از جفا ـ افتاده جسم هر یکیشان از لب بام ».
سیدرضا نیری نیز در شرح مشاهدات خود از ماجرای ۱۵ خرداد در تهران، ضمن توضیح و شرح درگیری مردم با پلیس، به وضعیت مجروحان در بیمارستان اشاره میکند: «آن روز بازار یکپارچه تعطیل شد. حرکت تظاهرکنندگان در روز ۱۵ خرداد از بازار کفاشان شروع شد. در بازار مردم با نیروهای رژیم درگیر شدند. نیروهای مسلح، چند نفر از مردم را هدف گلوله قرار دادند. بعد از آن، مردم وارد خیابان بوذرجمهری شدند. آن روز، صحنه اصلی درگیری و نقطه ازدحام مردم میدان ارک بود. مردم معترض تلاش میکردند تا اداره رادیو را به تصرف خود درآورند. براثر ازدحام مردم ماشینهای آتشنشانی و آبپاشی از صحنه درگیری فرار کردند. عمال رژیم، مردم بیدفاع را به طور وحشیانهای میکشتند. من به اتفاق تعدادی از برادران، مجروحان را با هر وسیله ممکن به بیمارستان بازرگان رساندیم. در آن روز، حضور مردم بسیار گسترده بود. مردم در خیابان سیروس ـ خیابان شهید مصطفی خمینی ـ به مغازههای مشروبفروشی حمله کردند و آنجاها را به آتش کشیدند. به خاطر دارم در یکی از بیمارستانها کاسبی تهرانی یک ساک پر از پول آورده بود تا به بیمارستان بدهد و در قبال آن مجروحان مداوا شوند. او به دکتر معالج التماس میکرد و با گریه از او میخواست تا به مجروحان رسیدگی کند. دکتر وقتی این وضع را دید با گریه به او گفت حاج آقا شما چه میگویید، مأموران آمدند و سرمها و آمپولها را از دست مردم کشیدند و بعد از ما خواستند تا کاری کنیم که مجروحان از بین بروند …».
آن روز مردم دسته دسته با چوب و چماق کلانتریها را مورد تعرض قرار داده و به اداره تبلیغات در میدان ارک حمله بردند. مردم از میدان شوش، چهارراه مولوی و نیروی هوایی به سوی مرکز شهر به راه افتادند که در بین راه با مقاومت پلیس روبرو شدند اما طی یک درگیری آنها را از سر راه برداشتند. دانشگاه تهران تعطیل شد و دانشجویان با سر دادن شعارهای انقلابی به سوی کاخ سلطنتی به راه افتادند. هنگامی که کاخ مرمر مورد هدف تظاهرکنندگان قرار گرفت نیروهای ارتش وارد عمل شده و مردم را به رگبار گلوله بستند. برای مقابله با تظاهرکنندگان جنوب شهر،رژیم شاه از نیروهای چترباز و ژاندارمری بهرهجست و به سوی آنان آتش گشود. مردم نیز در واکنش به خشونت نیروهای نظامی، اتوبوسهای شرکت واحد و خودروهای نظامی را به آتش کشیدند.
مرحوم سعید امانی خاطرات خود از پانزده خرداد را چنین روایت کرده است: «برنامه تقریبا از ساعت هشت صبح شروع شد. محیط طوری آماده شده بود که مردم حرکت کنند. مسایلی مثل دستگیری امام، بازداشت علمای تهران، خبری که از قم آمد و سر و صداهایی که بلند شد جملگی زمینه را آماده کرد. یادم هست صبح آن روز، برادری که الان نام او را به خاطر ندارم در کوچه غریبان نزدیک بازار فریاد میزد: «امام را دستگیر کردند». قبل از آن که مردم عادی بیرون بیایند اعلام این خبر بازار را تعطیل کرد. جمعیت بیرون ریختند و همان اتفاقاتی که در تاریخ ثبت شده بود رخ داد. من خودم در خیابان پانزده خرداد (بوذرجمهری سابق) بودم. دستجاتی از میدان ترهبار شوش به طرف کلانتری میدان ارک آمدند. کنار ساختمان رادیو زد و خوردهایی پیش آمد که تا ساعت یک یا دو بعدازظهر طول کشید. بعد از آن مردم خسته شدند و به خانههای خود رفتند. رژیم هم بعد از آن شدت عمل به خرج داد و از ظهر به بعد با مردم مقابله کرد، طوری که هر سری از کوچه بیرون میآمد به طرفش شلیک میشد. مأموران شاه در محلههای جنوبی شهر مثل بیسیم، کشتار عجیب و غریبی کردند. هرچه و هرکه بود میزدند. فردا و پسفردای آن روز هم در خود بازار تظاهرات پراکندهای انجام شد و آن سیدی که از بالای طاق چهارسو به او تیراندازی شد به شهادت رسید. سید معروفی بود ولی الان نام او را به خاطر ندارم. بالاخره در بازار هم چند روز پیاپی تیراندازی و زد و خورد بود. در نتیجه مردم تا حدودی ساکت شدند. شاه دوباره با قدرت بر اوضاع مسلط شد. امام و جمعی از روحانیون هم در زندان بودند. آن روزها شایعات زیادی برسر زبانها بود. مثلا میگفتند خود دولت مردم را به خیابان کشانده تا آنها را سرکوب کند ولی این مسائل نبود چون حرکت پانزده خرداد یک حرکت خودجوش و مردمی بود و اینطور نبود که کسی در آن دست داشته باشد».
حاج حسین صالحی ، یکی دیگر از شاهدان عینی رخدادهای روز ۱۵ خرداد، از جمله کسانی است که در جریان درگیری با عوامل انتظامی رژیم در سمت بازار تهران به شدت زخمی شد. او ماجرای زخمی شدن خود و دستگیری پدر و برادرش توسط عوامل رژیم را چنین تعریف کرده است: «صبح روز ۱۵ خرداد من در مغازه پدرم بودم. به محض اینکه خبر را شنیدیم درها را بستیم و جمعیت را جمع کرده و همگی به طرف بازار هجوم بردیم. در چهارراه گلوبندک پیشانیام با قنداق تفنگ شکست،ابرویم شکافت و در بیمارستان سینا چهار بخیه خورد. همین که به مغازه پدرم آمدم ریختند توی مغازه. به من گفتند شما جلو نیا، اگر جلو بیایی شما را هم میگیریم. تا چهار روز پس از ۱۵ خرداد از پدر و اخویام خبر نداشتیم روزی هم که میخواستند ایشان را ببرند با قنداق تفنگ چنان به کمرش زده بودند که قنداق تفنگ از وسط دو نیم شده بود. بعد از مدتی بالاخره پدرم آزاد شد ».
سیدمحمدرضا غروی نیز در یادآوری وقایع ۱۵ خرداد، به بستن حجرهها و مغازهها در آن روز و روزها بعد اشاره دارد: «پس از واقعه ۱۵ خرداد، رژیم برای مرعوب کردن بازاریها، جلسهای تشکیل داد. رئیس کلانتری وقت، آقای مصطفوی و رئیس شهربانی هم سپهبد نصیری بود. آنها به این نتیجه رسیدند که کانون تمام این اعتراضها و حرکتها بازار حضرتی است. تصمیم گرفتند که چند باب حجره و مغازه را تیغه کنند. از جمله حجرههایی که بستند مغازه من، برادرم، آقای محتشمی و دو دهنه دیگر بود. شب بود که از اقدام آنان آگاه شدیم و کاری از دست ما ساخته نبود. البته پس از مدتی، بقیه مغازهها را باز کردند و فقط حجره ما سه نفر بسته ماند. مغازه من دو در داشت یک درش از طرف میدان بود که وقتی فهمیدند آن را هم تیغه کردند. حدود دو ماه و چند روز طول کشید تا مغازهها را باز کردند».
در جریان قیام ۱۵ خرداد عده زیادی از مردم مجروح و شهید شدند. اما متأسفانه آمار دقیق و رسمی در این زمینه به دست نیامده است. شهدا و مجروحان آن روز در گزارشهای ساواک عده معدودی عنوان شدهاند این در حالی است که بسیاری از شاهدان عینی ونیز برخی از تاریخنگاران آمار غمانگیزی از تعداد شهدای ۱۵ خرداد به دست دادهاند. آیتالله بنیفضل از تعداد شهدای پانزده خرداد در خاطراتش چنین یاد کرده است: «رویهمرفته مجموعه شهدای قم و تهران را هزار نفر ذکر میکردند. من شنیدم که در روز پانزده خرداد بعد از آنکه جمعیت را پراکنده کردند ماشینهای مخصوصی آوردند و از محوطهای که غائله در آن اتفاق افتاده بود جنازهها را جمع کردند و بردند ولی همان طور که گفتم تعداد دقیق شهدا را اعلام نکردند …».
به غیر از تهران، در میان شهرهای نزدیک به آن، ورامین نقش ویژهای در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ایفا کرده است. با رسیدن خبر دستگیری حضرت امام و شروع تظاهرات در تهران، اهالی ورامین نیز راهپیمایی عظیمی به راه انداختند. در راهپیمایی مذکور که به اعتراف مأموران ساواک پنج تا هفت هزار نفر گزارش شده بود اقشار مختلف مردم اعم از کشاورزان، بازاریان، فرهنگیان، کارگران و روحانیان حضور یافتند و حادثه مهمی را در تاریخ انقلاب اسلامی رقم زدند. سیدرضا نیری در بخشی از خاطراتش گفته است که او اولین نفری بود که ماجرای دستگیری حضرت امام را به اهالی ورامین رسانده است. او میگوید: «… مدتی از درگیری ]در خیابانهای تهران[ گذشته بود که من به سرای دماوند برگشتم. در آنجا برادران عسگراولادی و اعضای هیئت مؤتلفه جمع شده بودند. آنها به من گفتند: به دلیل اینکه مدت دو سال در ورامین بودهای و آنجا سابقه خوبی داری باید سریع بروی و به مردم عزادار اطلاع دهی که امام دستگیر شده است. در میان آتش و دود و رگبار گلولهها به راه افتادم. چندینبار هدف شلیک گلوله قرار گرفتم. اما خوشبختانه موفق به گریز شدم. برای اینکه هرچه سریعتر بتوانم این خبر را برسانم یک بنز کرایه کردم که به نرخ آن زمان ۲۵ تومان از من گرفت تا مرا به آنجا ببرد و برگرداند.
در ورامین مردم مشغول عزاداری بودند. یکی از برادران نوحه خیلی زیبایی میخواند صدای زیبای او را هنوز به یاد دارم، آقایی به نام مقدس ـ خدا او را رحمت کند ـ میاندار هیئت بود. بلافاصله به میان جمعیت رفتم و خبر دستگیری حضرت امام را به آنها دادم. با صدای بلند گفتم: مردم، حاج آقا روحالله را دستگیر کردند. حالا شما آمدید اینجا به سر و سینه خود میزنید؟ بعد از رساندن این پیام به جمع دوستان برگشتم. کفنپوشانی از ورامین و روستاهای اطراف آن به تظاهرات پرداختند. نزدیک پل باقرآباد مردم را به گلوله بستند و جمع زیادی را به شهادت رساندند …».
آن روز عده زیادی از مردم کفنپوش ورامین در نزدیک پل باقرآباد توسط عوامل رژیم قتلعام شدند و کنترل اوضاع به دست عوامل حکومت افتاد.
در تهران در ساعت ۵ بعدازظهر روز ۱۵ خرداد، با آرام شدن ظاهری اوضاع حکومت نظامی اعلام شد. مردم تهران و شهرستانها به منظور تجدید قوا و ایجاد هماهنگیهای لازم برای تداوم مبارزه خیابانها را ترک کردند و روزهای بعد به تظاهرات خیابانی و درگیری با پلیس ادامه دادند. گزارش لحظه به لحظه مأموران ساواک در روز ۱۶ خرداد حکایت از آن دارد که مردم پایتخت کماکان به اعتراضاتشان ادامه دادهاند. تعداد زیادی از مردم در روزهای ۱۵ و ۱۶ خردادبه شهادت رسیدندو عدهای نیز دستگیر و به حبس طولانی مدت محکوم شدند:
گزارش مربوط به جریان تظاهرات روز ۱۶/۳/۴۲
ساعت ۸۳۰٫ مغازهها تاکنون باز نشده و اغلب صاحبان آنها جلو مغازه ایستادهاند و خیابان شرق شهباز دروازه دولاب ـ خیابان دلگشا مغازهها را باز نموده بودند که وسیله سه نفر ابلاغ شده ببندند و تعدادی از آنها بسته شدهاند.
ساعت ۸۳۵٫ در حدود ۲۰۰ نفر از دانشجویان دانشگاه مقابل دانشکده پزشکی اجتماع و در مورد اقدامت دولت و مقامات عالیه کشور سخنرانی نموده و شعارهایی داده و جمعیت رو به تزاید است.
ساعت ۸۴۵٫ تعدادی جمعیت در بازار شعار پارچهای همراه داشته که یکطرف آن فارسی و طرف دیگر آن لاتین نوشته شده لیکن متن آن تاکنون معلوم نگردیده است.
ساعت ۸۴۵٫ عده دانشجویان به ۵۰۰ نفر بالغ شده و از دانشکده علوم بسمت درب جنوبی حرکت نموده و هر لحظه بر تعداد آنان اضافه میشود.
ساعت ۸۵۵٫ دانشجویان دانشکدههای حقوق و فنی و پزشکی را تعطیل و شعاری تحت عنوان (تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد) میدادهاند.
ساعت ۸۵۵٫ اکثر مغازههای شمیران تاکنون بسته است.
ساعت ۹۰۰٫ اطلاع رسیده اخلالگران در نظر دارند بعدازظهر دستههای پارتیزانی ۲۰ الی ۳۰ نفری تهیه و بطور پراکنده با مأمورین مبارزه کنند و در صورت امکان بمراکز بهائیها و منازل آنان و تلویزیون حملهور شوند.
ساعت ۹۰۰٫ در حدود ۲۰۰ نفر از درب جنوبی دانشگاه خارج شدند و از ترس اینکه ممکن است قوای انتظامی آنها را مضروب نمایند مجددا بدانشگاه رفته دربها را بستهاند که وسیله نگهبانان باز شده است.
ساعت ۹۱۰۰٫ ۵ مغازه در عباسآباد باز بوده که با فحاشی مردم بسته شده و نیز در سبزهمیدان شش مغازه باز شده که مورد تهدید مردم قرار گرفته است.
ساعت ۹۱۰٫ در حدود ۲۰۰ نفر در مسجد شاه جمع شده و شعار میدادهاند.
ساعت ۹۲۰٫ در حدود ۲۰۰ نفر در محوطه سبزهمیدان اجتماع و قصد حمله بشعبه بانک ملی بازار را داشتهاند.
ساعت ۹۲۵٫ سه تابلو در جلو مسجد شاه نصب شده بود که پایین آورده شده.
ساعت ۹۳۰٫ در جلو بازار تیراندازی شده و چند نفر مقتول و مصدوم شدهاند.
ساعت ۹۳۰٫ دانشجویانیکه به داخل دانشگاه رفته بودند در مقابل دانشکده علوم اجتماع ودانشجو هاشم سلطانی برای آنها سخنرانی نموده و شعار میدهد (تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد ـ مرگ بر دیکتاتورها)
ساعت ۹۳۵٫ در حدود ۱۵۰ نفر دانشجو در مقابل درمانگاه اجتماع و دو نفر از دانشجویان بقیه را تحریک و اظهار داشتهاند (بکمک مردم مسلمان بشتابید) و دانشجویان آمادگی خود را برای آتشسوزی اعلام و تصمیم گرفتهاند بسمت بازار عزیمت نمایند.
ساعت ۹۳۰٫ در دانشکده پلیتکنیک شعاری بمضمون (مرگ بر این دیکتاتور خونآشام) نصب گردیده و دانشجویان مشغول تحریک سایرین هستند.
ساعت ۹۵۵٫ عدهای در حدود دو یا سه هزار نفر بر شبهات کوچک و متفرق از خیابانهای مختلف بطرف پپسیکولا در حرکتاند.
ساعت ۱۰۴۵٫ یک نفر در چهارسوق کوچک کشته شده و این جنازه فعلا در مسجد سیدعزیزاله است و جمعیت در این مسجد فوقالعاده زیاد است.
ساعت ۱۱۰۰٫ عدهای در حدود ۱۰۰ نفر از دانشجویان دانشکده کشاورزی در محوطه دانشکده بحرکت درآمده و شعارهای زنندهای علیه اعلیحضرت همایونی میدهند.
ساعت ۱۱۱۰٫ جنازهای مربوط به سیدمرتضی مجتهدزاده معمم که وسیله چهار گلوله از پشتبام مسجد به او شلیک شده و فعلا عبا و عمامه نامبرده را بروی او کشیده و جمعیت بتدریج اطراف او جمع میشوند.
ساعت ۱۱۱۵ در خیابان ناصرخسرو به پلیس تیراندازی شده است.
ساعت ۱۱۱۵ تاکسی شماره ۸۰۳۲۴ در حالی که دو نفر سرنشین سیاهپوش داشته در سه راه بوذر جمهری فریاد میکردهاند قیام تجدید شد. بطرف بازار میروند و در پشت انبار نفت جمعیت رو به ازدیاد است.
ساعت ۱۱۱۵ عدهای از کسبه شهر ری مبادرت به بستن دکاکین نموده که براثر دخالت پلیس مغازهها باز شده و وضع بحال عادی میباشد.
ساعت ۱۱۲۰ در دانشکده پلیتکنیک شعاری بمضمون (مرگ بر دیکتاتور خونآشام) لقب شده و دانشجویان دانشکده مزبور مشغول تحریک سایرین هستند و قصد دارند دبیرستان البرز و دانشکدههای دیگر را هم تعطیل نمایند.
ساعت ۱۱۴۰ از طرف کمیته دانشگاه وابسته به جبهه ملی با فرار دانشجویان دستور داده شده است که حتیالامکان در بین متظاهرین نفوذ نموده و رهبری آنها را بعهده بگیرند.
ساعت ۱۱۴۵ قرار است بعدازظهر روز جاری کلیه دانشجویان دانشکده کشاورزی که در حدود ۵۰۰ نفر میباشند در داخل شهر تظاهرات نمایند و ضمنا شعار آنها در تظاهرات صبح (تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد) بوده است.
ساعت ۱۱۴۵ عدهای در جلو سینما ماندانا در سه راه نارمک اجتماع و گویا قصد آتش زدن سینما را دارند.
ساعت ۱۲۰۳ قرار است آقای شریعتمداری در ساعت ۱۸۰۰ روز جاری در مسجد حجتیه برای مردم سخنرانی نماید.
ساعت ۱۲۳۵ از طرف کمیته دانشجویان دانشگاه وابسته به جبهه ملی بدانشجویان دستور داده شده که حتیالامکان در بین متظاهرین نفوذ کرده و رهبری آنان را بعهده بگیرند.
ساعت ۱۴۰۵ دانشجویان دانشکده کشاورزی کرج تصمیم گرفتهاند که از ساعت ۱۵۰۰ الی ۱۶۳۰ از دانشکده خارج و مبادرت به تظاهرات نمایند.
ساعت ۱۵۲۰ عدهای در خیابان آذربایجان تصمیم گرفتهاند مغازهها را آتش بزنند که بمأمورین مربوطه دستورات لازم جهت سرکوبی آنان داده شده است.
ساعت ۱۵۴۵ عدهای در حدود ۲۰۰۰ نفر از خیابان آذربایجان بطرف کارخانه پپسی حرکت کردهاند.
ساعت ۱۸۲۰ وضعیت کرج کاملا عادی بوده است.
ساعت ۱۹۲۰ تعداد ۶۰ نفر از دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی بدستجات ۱۰ تا ۵ نفری به سرپرستی خسرو سیفی و نیکدل وشاملو دانشجویان دانشکده ادبیات برای انجام تظاهرات و زمینهسازی تشکیل اجتماعات بطر بازار حرکت کرده و تصمیم داشتهاند در صورت عدم موفقیت بطرف خیابان شاه حرکت کنند.
قیام ۱۵ خرداد اگرچه در ظاهر به شکست انجامید اما تأثیرات بلند مدت خود را بر روند اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران باقی گذاشت. البته این قیام فقط به روز ۱۵ خرداد محدود نبود بلکه ده روز به طول انجامید تا رژیم بر اوضاع تسلط یابد.
قیام ۱۵ خرداد دارای ویژگیهای خاصی بود، به همین دلیل تأثیرات سیاسی عمیقی بر ساختار سیاسی و اجتماعی ایران گذاشت. این ویژگیها عبارتست از: فراگیر بودن نهضت و حضور همه نیروها، مذهبی بودن مبارزه و حضور نیروهای مذهبی به ویژه جامعه روحانیت، مراجع، علما و دیگر روحانیون، پیروی از مبانی دین اسلام در جریان مبارزه، اخلاص و قاطعیت رهبری نهضت.
قیام ۱۵ خرداد باعث افزایش سطح آگاهی سیاسی مردم و حضور بیشتر آنها در صحنه شد. در نگاهی دیگر قیام مزبور تمامی راههای قانونی در مبارزه با رژیم را از بین برد و سرانجام مبارزات عظیم و سرنوشتساز مردمی را به پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پیوند داد.
——————————————
– عباس خلجی، اصلاحات امریکایی و قیام ۱۵ خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۲۰۴٫
– غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران، ج ۱، تهران، رسا، ۱۳۷۱، ص ۲۳۹٫
– آیتالله ناصر مکارم شیرازی در نوروز ۱۳۰۵ ش در خانوادهای مذهبی در شهر شیراز متولد شد. پدرش حاج علیمحمد مکارم و جدش حاج عبدالکریم با اینکه در کسوت روحانیان نبودند ولی، از افراد مورد وثوق شهر به شمار میآمدند. مکارم شیرازی در حدود چهارده سالگی دروس دینی را در مدرسه علمیه آقابابا خان شیراز آغاز کرد و به خاطر نبوغی که از خود نشان داد موفق شد در مدتی نزدیک به چهار سال تمام دروس مقدماتی و سطح متوسط و عالی را به پایان برساند. وی در حدود هجده سالگی به قم آمد و در حوزه درس استادان بزرگ آن زمان مانند آیتالله العظمی بروجردی شرکت کرد و چند سال بعد برای درک محضر استادان دیگر به حوزه علمیه نجف رفت و در دروس استادان بزرگی همچون آیات عظام حکیم، خویی و سیدعبدالهادی شیرازی شرکت جست و بعد از بازگشت به ایران به تدریس سطوح عالی اصول و فقه پرداخت. از ایشان تاکنون بیش از یکصد جلد کتاب به چاپ رسیده که تفسیر نمونه از معروفترین آنهاست. ناصر مکارم شیرازی به خاطر حضور در صحنههای انقلاب اسلامی چند بار به زندان شاه افتاد و به سه شهر چابهار و مهاباد و انارک تبعید شد. ایشان در تدوین قانون اساسی در خبرگان اول، نقش مؤثری داشت.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۱، به کوشش علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۴، ص ۱۸۳٫
– رحیم روحبخش، نقش بازار در قیام ۱۵ خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، ص ۳۷٫
– حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی در ۱۲۸۶ ش در تهران زاده شد. پدرش حاج شیخ محدرضا تنکابنی از علمای تنکابن بود. پس از طی دوران دبستان به تحصیل صرف و نحو و مقدمات علوم دینی پرداخت و دروس سطح و خارج را نزد پدر فراگرفت و از میرزا مهدی آشتیانی، میرزا طاهر تنکابنی، سیدکاظم عصار و شیخ ابراهیم امامزاده زیدی فلسفه آموخت. تسلط او در سخنوری و نیز شهامتش در بیان مشکلات و نیازهای مادی و معنوی مردم تهران در دوره رضاشاه و محمدرضا پهلوی چهرهای محبوب از او در نزد مردم ساخته بود. با شروع نهضت امام خمینی (ره)، به همگامی با آن نهضت، سخنرانیهای تند و آتشینی ایراد کرد که منبرهای شبهای تاسوعا و عاشورا در مسجد شیخ عبدالحسین بازار تهران در ۱۳۴۲ ش از جمله آنهاست.
حجتالاسلام فلسفی به دلیل سخنرانیهای تند و انقلابیاش هفت سال ممنوعالمنبر شد. او پس از انقلاب دوباره منبرهای خود را آغاز کرد و تا پایان عمر خود به فعالیتهای گوناگون و ایراد سخنرانیهای روشنگرانه ادامه داد. این خطیب توانا در ۲۷ آذر ۱۳۷۷ از دنیا رفت. کتاب خاطرات و مبارزات او را مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ۱۳۷۶ ش منتشر کرد.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۸، پیشین، ۱۳۷۶، ص ۲۲۶٫
– سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج ۱، تهران، عروج، چ پانزدهم: ۱۳۸۱، ص ۴۹۸٫
– همان، ۵۱۰ ـ ۵۱۳٫
– سیدمحمد بهاءالدینی فرزند سیدعلی در قم متولد شد. وی از همان ابتدا ارادت خاصی نسبت به اهل بیت داشت و چون اجداد ایشان تولیت آستان حضرت معصومه (س) را به عهده داشتند، خود نیز از روضهخوانهای آن حضرت شد. بهاءالدینی در سالهای خفقان و ظلم و جور، همانند دیگر اقشار مردم در صحنهمبارزه حضور تعالی داشت و شاهد مجاهدتها و مبارزات مردم بود.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۵، ص ۶۸٫
– همان، ج ۵، ص ۱۹۵٫
– حجتالاسلام والمسلمین سیدهادی خسروشاهی در ۱۳۱۷ ش در تبریز به دنیا آمد. اجداد پدری وی همگی از مشاهیر و اهل علم و بعضی از آنها صاحب آثار علمی بودهاند. تحصیلات مقدماتی را در تبریز به پایان رسانید و پس از رحلت پدر، در ۱۳۳۲ ش عازم قم شد و در حوزه علمیه به تحصیل دروس سطح پرداخت. سپس در مراحل بالای دروس حوزوی مانند: فلسفه، تفسیر، فقه و اصول در محضر استادانی چون آیتالله بروجردی، امام خمینی، آیتالله اراکی، آیتالله علامه طباطبایی و… تلمذ کرد. تألیفات و آثار ایشان به زبان فارسی و عربی بیش از شصت جلد است که بسیاری از آنها بارها چاپ شده است. وی از ۱۳۳۲ ش تاکنون با نشریههایی همچون مکتب اسلام، مکتب تشیع، معارف جعفری، راه حق، ندای حق، وظیفه، مجموعه حکمت، نور دانش، آیین اسلام و آستان قدس، همکاری کرده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشترین همکاری قلمی را با روزنامه اطلاعات داشته است. وی در ۱۳۵۱ ش «مرکز بررسیهای اسلامی قم» را تأسیس کرد. فعالیتهای سیاسی او از ۱۳۳۲ ش پس از آشنایی نزدیک با آیتالله طالقانی و شهید نواب صفوی آغاز و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، بارها در قم، تهران و تبریز دستگیر، زندانی یا تبعید شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی،نخست مدت دو سال نماینده امام خمینی (ره) در وزارت ارشاد اسلامی بود، تأسیس و نشر چهار ماهنامه به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و اردو از اقدمات این نمایندگی است. وی سپس به سفارت ایران در واتیکان انتخاب شد و مدت پنج سال در خارج از کشور به فعالیت پرداخت که تأسیس «مرکز فرهنگی اسلامی اروپا» در رم و تأسیس دو ماهنامه به انگلیسی و هفتهنامهای به عربی، العالم، در لندن – با هزینه وزارت ارشاد – از آثار این دوران است. از دیگر اقدامهای وی انتشار هفتهنامه بعثت در قم و نیز فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر است.
آقای خسروشاهی چند سال نیز نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در مصر را برعهده داشت و هماکنون مشاورت وزیر امور خارجه را برعهده دارد.
– همان، ج ۲، پیشین، ۱۳۷۴، ص ۴۵ و ۴۶٫
– حجتالاسلام سیدمحمد کوثری، فرزند سیدعلیاکبر، در ۱۳۰۷ ش در قم به دنیا آمد و تحصیلات علوم دینی را تا لمعه در محضر آیتالله حسین نوری و امامی موسی صدر ادامه داد. او در سالهای خفقان در کنار دیگر مبارزان به مبارزه علیه رژیم پهلوی میپرداخت.
– همان، ج ۵، پیشین، ص ۲۰۶ و ۲۰۷٫
– سیدحمید روحانی، پیشین، ص ۵۲۸٫
– رحیم روحبخش، پیشین، ص ۴۴٫
– مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند ش ب ۱۱۳، شماره ۱۷۹٫
– محمدمهدی ابراهیم عراقی معروف به حاج مهدی عراقی فرزند غلامعلی در ۱۳۰۹ ش در محله پاچنار تهران متولد شد. در شانزده سالگی به عضویت شورای مرکزی فدائیان اسلام درآمد ودر اعتراض به بازداشت شهید نواب صفوی به مدت شش ماه زندانی شد.
حاج مهدی عراقی در سازماندهی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، طرح اعدام کسروی، هژیر، رزمآرا و منصور، هماهنگی بین نیروهای مبارز و ورود امام خمینی به ایران نقش اساسی داشت.
وی در بهمن ۱۳۴۳ به اتهام مشارکت در اعدام انقلابی حسنعلی منصور و حمل غیرمجاز اسلحه دستگیر گردید و ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد. او پس از تحمل سیزده سال زندان در بهمن ۱۳۵۵ آزاد شد و مبارزاتش را ادامه داد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیتهای مختلفی از قبیل سرپرستی زندان قصر، عضویت در شورای مرکزی و رئیس واحد اجرایی بنیاد مستضعفان، عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و مدیریت مالی روزنامه کیهان را عهدهدار شد.
وی سرانجام در ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ به همراه فرزندش در خیابان زمرد توسط گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید.
– ناگفتهها، خاطرات شهید حاج مهدی عراقی، تهران، رسا، ۱۳۷۰، ص ۱۸۳ و ۱۸۴٫
– حبیبالله شفیق در ۱۳۱۰ ش در تهران زاده شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. از ۱۳۲۵ ش در کنار تحصیل علوم دینی به کسب و کار در بازار مشغول شد. پس از درگذشت آیتالله بروجردی به همراه جمعی از دوستان هیئتهای مؤتلفه اسلامی را بنا گذارد و در شورای مرکزی آن عضویت یافت. او را در مبارزه با رژیم طاغوت چند مرتبه عوامل رژیم بازداشت کردند. آخرین دفعهای که روانه زندان شد پس از ماجرای ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت رژیم بود که پس از تحمل دو سال حبس، آزاد شد. از آن پس در پوشش کار فرهنگی به فعالیت سیاسی ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تأسیس کمیته امداد امام خمینی با حکم امام به عضویت شورای مرکزی آن منصوب شد. شفیق در بهمن ۱۳۸۴ از دنیا رفت.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۴، ص ۹۷٫
– سیدمحمود محتشمیپور در ۱۳۰۹ ش در جنوب تهران زاده شد. پس از به پایان بردن تحصیلات ابتدایی در بازار تهران به کار پرداخت. در سنین جوانی با فعالیتهای نواب صفوی آشنایی یافت و در برخی جلسات فدائیان اسلام شرکت کرد. پس از ماجرای ترور حسنعلی منصور، که هیئت مؤتلفه آن را انجام دادند، محتشمیپور نیز دستگیر و مدتی زندانی شد. در ماجرای مخالفت امام با انجمنهای ایالتی و ولایتی به همراه اعضای هیئت موتلفه به توزیع اعلامیههای امام خمینی (ره) اقدام کرد که براثر همین فعالیتها بازداشت شد. با هجرت امام به نوفللوشاتو محتشمیپور به آنجا رفت و مدتی در امر پذیرایی از میهمانان امام و انتظامات محل فعالیت کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی چند سال در هیئت امنای بنیاد شهید انقلاب اسلامی عضویت داشت و از ۱۳۶۷ ش به بعد به فعالیت در بازار مشغول شد.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۳، ص ۲۰۴٫
– سیدعباس زریباف در ۱۳۰۴ ش در تهران متولد شد. پدرش بانی هیئت بنیفاطمه تهران بود و در مراسم دینی و مذهبی نقش فعالی ایفا میکرد. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به کار آزاد در بازار روی آورد. زریباف مداح و نوحهخوان هیئت بنیفاطمه بود و در سالهای آغازین نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی از فعالان و مبارزان به شمار میرفت.
– همان، ج ۳، ص ۸۵ و ۸۶٫
– سیدرضا نیری در ۱۳۱۴ ش در شهرستان دماوند زاده شد. پدرش به شغل کشاورزی اشتغال داشت. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه به کار آزاد در بازار روی آورد و از ۱۳۴۱ ش با پیوستن به جمعیت مؤتلفه اسلامی به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت و درمبارزات سالهای ۱۳۴۲، ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ نقش فعالی ایفا کرد. وی به هنگام ورود امام به ایران مسئول تدارکات ستاد استقبال از امام بود. نیری پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته امداد امام خمینی مشغول فعالیت شد.
– همان، ج ۴، ص ۲۳۸ ـ ۲۴۰٫
– خلجی، همان، ص ۲۴۰٫
– سعید امانی همدانی فرزند احمد در ۱۲۹۳ ش در همدان زاده شد. تحصیلات ابتدایی را در تهران به پایان برد و در کنار آن علوم دینی را از پدر فراگرفت. او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به تجارت و کسب در بازار اشتغال داشت و در عین حال، از مبارزه با رژیم پهلوی نیز غافل نبود. با شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی، امانی در خدمت نهضت قرار گرفت و چندی بعد به عضویت هئیتهای مؤتلفه درآمد و فعالیتهای مبارزاتی و سیاسیاش را در آن جمعیت متمرکز کرد. او در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور مدتی در بازداشت به سر برد و پس از آزادی فعالیتهای خود را در پوشش امور خیریه و تبلیغی ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی از جمله شش معتمدی بود که امام خمینی (ره) برای نظارت بر بازار تعیین کردند. وی را همچنین امام به ریاست کمیته امور صنفی برگزید و نیز از طرف مرحوم قدوسی به عنوان نماینده و دادستان کمیته امور صنفی انتخاب شد. امانی در دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی در شورای مرکزی آن حزب عضویت داشت و در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تهران بود. وی در ۱۳۸۰ ش در تهران درگذشت.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۳، ص ۲۵ و ۲۶٫
– حسین صالحی در ۱۳۱۲ ش در محله آبمنگل تهران به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی، به خاطرکمک به پدر، دست از تحصیل کشید. ولی از همان ایام با مسجد و روحانیت ارتباط یافت و در جلسههای هیئت اتحادیه دینی راه یافت که حجتالاسلام شیخ جواد فومنی تأسیس کرده بود. نتیجه حضور در آن هیئت، عمل کردن به فریضه امر به معروف و نهی از منکر بود که به همین دلیل به کلانتری احضار و مورد بازخواست قرار گرفت. وی در توزیع اعلامیههای فداییان اسلام هم میکوشید. پس از رحلت آیتالله بروجردی و اعلام مرجعیت حضرت امام خمینی، همراه با دیگر اعضای هیئت اتحادیه دینی به دیدار امام در قم شتافت. در قیام پانزده خرداد مردم تهران، براثر اصابت قنداق تفنگ مأموران رژیم زخم برداشت و راهی بیمارستان شد. از آن پس، با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و در جلسههای آنان شرکت کرد. وی را در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی دوبار مأموران رژیم شاه دستگیر و زندانی کردند و در هر بار چند ماه حبس بود.
– همان، ج ۴، ص ۱۲۰٫
– حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدرضا غروی در ۱۲۹۷ ش در مشهد به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در تهران سپری کرد و سپس برای کسب علوم دینی از محضر استادانی چون مرحوم آشتیانی، عماد رشتی، شیخ عبدالرزاق قائنی بهره برد. غروی در نهضت اسلامی حضرت امام خمینی از جمله روحانیان فعالی بود که در مساجد تهران ضمن ایراد وعظ و خطابه مردم را از وقایع و مسایل روز آگاه میساخت. وی در دوران تبعید امام در نجف نماینده ایشان برای جمعآوری وجوهات شرعی بود.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۹، ص ۱۱۰٫
– آیتالله مرتضی بنیفضل فرزند حاج سیفعلی در ۱۳۱۴ ش در تبریز زاده و از ۱۳۳۰ ش در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل شد و از محضر استادانی چون آیات بروجردی، و سیدمحمد داماد و حضرت امام خمینی بویژه در فقه و اصول بهره برد.
شرح مبسوط مکاسب شیخ انصاری و حاشیه در کفایهالاصول آخوند خراسانی و نیز حاشیه بر بخش منطق منظومه سبزواری از جمله آثار مکتوب آیتالله بنیفضل است. بنیفضل از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است و نمایندگی مردم استان آذربایجان را در دومین مجلس خبرگان رهبری برعهده داشت.
بنیفضل از روزهای آغازین نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی با آن همراه و همگام شد و چدینبار به سبب سخنرانیها و منبرهایش به ساواک احضار گردید. فعالیتهای انقلابی وی بیشتر در آذربایجان و قم بوده است.
– خاطرات ۱۵ خرداد، ج ۶، ص ۵۱ و ۵۲٫
– گزارش یک طرح (چهار سال تلاش برای ماندگاری گوشهای از تاریخ انقلاب)، به کوشش جواد کامور بخشایش، تهران، سوره مهر، ۱۳۸۶، ص ۱۸۸٫
– مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند ش ب ۲۹۲، شماره ۱۳ تا ۱۷٫
– خلجی، همان، ص ۲۴۵٫