خانه » اخبار و رویدادها » کتاب «شهیدان عبدالعلی پور» با مقدمه رحیم مخدومی منتشر شد

کتاب «شهیدان عبدالعلی پور» با مقدمه رحیم مخدومی منتشر شد

کتاب «تفنگ های تخته ای» به قلم جعفر کاظمی و مقدمه رحیم مخدومی منتشر شد. این کتاب ۹۶ صفحه ای دو فصل دارد که فصل اول آن، زندگی نامه و خاطرات شهید مسلم عبدالعلی پور و فصل دوم اش زندگی نامه، خاطرات و وصیت نامه شهید احمد عبدالعلی پور به رشته ی تحریر درآمده است. در پایان هر فصل نیز، تصاویری از این شهیدان ثبت گردیده است.

http://asrupload.ir/zeynabian/tasavir/94/06/tofang-haye-takhte-ei.jpg

مقدمه رحیم مخدومی بر کتاب «تفنگ های تخته ای»

احمد و مسلم مرا یاد دوران کودکی و نوجوانی ام می اندازند.

احمد سه سال کوچکتر از من بود و مسلم سه سال بزرگتر. عصر، عصر سنگینی فشار ظالمانه ی استکبار بر گرده ی مظلوم استضعاف بود. و ما یاد گرفته بودیم هر چه هستیم و در هر سنی، کارگر هم باشیم. درست مثل بزرگترها که پدر بودند و کارگر، مادر بودند و کارگر.

پدر هر دوی ما برای زیر پا له کردن دیو فقر و بیکاری، با پای پیاده از آذربایجان شرقی تا ورامین آمده و کارخانه قند تازه تأسیس در این شهر، ترمز پیاده روی آن ها را کشیده بود. چندی بعد آلونکی خشت و گلی درست کرده و زن و بچه را هم کوچ داده بودند به اینجا.

تمام روزهای سال بی وقفه در کارخانه کار می کردند و بعد از تعطیلی، شیفت دوم و سوم کارشان در مزارع کشاورزی و دیگر کارهای روزمزدی تازه شروع می شد.

مادرها کارگر بودند. اما نه مثل اغلب حالاییان که از سر سیری و پُز و چشم و هم چشمی کار می کنند و از نقش مهم همسری و مادری باز می مانند.

مادرها گلیم زیر چای خود را، خود می بافتند. گندم آسیاب می کردند، با دست خود خمیر ساخته، در تنورهایی که خود سر و شکل داده بودند، نان می پختند. مابقی خورد و خوراک به همین نسبت غالباً تولید خانگی بود.

دوخت و دوز چوشاک و بالش و تشک و لحاف و نگه داری از سالمندان و رسیدگی به یک تیم بچه ی قد و نیم قد و گرم کردن خانه در زمستان های سرسخت، آن هم با زغال هایی که خود شسته و گرد کرده بودند و و و، که اگر بشنارم نسل امروز تصور خواهد کرد یک گردان نیرو در اختیار مادر بوده!

یک مادر در فقدان آب و برق و گاز و تمام امکانات برقی، یک تنه خانه ای را مدیریت می کرد و بدون اینکه رنگ مهد و مربی به خود ببیند، فرزندانی تربیت می کرد که از کودکی مرد بودند و در نوجوانی، جوانمرد!

احمد و مسلم تربیت یافته ی دستان پیامبرگونه ی چنین پدر و مادری بودند. از کودکی کار می کردند. در نوجوانی انقلاب کردند و در جوانی مردانه جنگیدند و سرفرازانه به شهادت رسیدند.

کتاب تفنگ های تخته ای آیینه تمام نمای احمد و مسلم نیست. برای شناخت کامل این دو اسطوره لازم است دیگر دوستان ایشان آستین همت بالا زده و خاطرات خود را ارسال کنند تا در چاپ های بعدی مورد استفاده قرار گیرد.

درباره شهید مسلم عبدالعلی پور

۲۷ تیرماه ۱۳۴۲؛ روستای شربیان از توابع آذربایجان شرقی.

مسلم وقتی به دنیا می آید که فقر و بیکاری بیداد می کند. اغلب مردان رزستا آواره ی شهرهای دوردست شده اند برای جستجوی کار. مسلم شش ساله است که پدر، خانواده را کوچ می دهد به سمت ورامین. گویا در آنجا کاری دست و پا کرده است؛ کارگری در کارخانه قند. زندگی جدید در ورامین شروع می شود.

فقر و کار و فعالیت برای مبارزه با فقر، مانع درس خواندن مسلم نیست. او در تمام سال های تحصیل، شاگرد ممتاز می شود. با نمراتی عالی دوره ی ابتدایی و راهنمایی را تمام کرده، پس از قبولی در آزمون ورودی هنرستان صنعتی حُر، در رشته ی برق به ادامه تحصیل می پردازد. مسلم در سال ۱۳۶۰ دیپلم برق می گیرد. پانزده ساله است که به جرم پخش اعلامیه امام خمینی دستگیر شده و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. پس از چند روز مأموین ساواک او را به خاطر سن کم آزاد می کنند، اما با هدف دستگیری مبارزان دیگر، عملاً تا اوج گیری انقلاب، تحت نظر قرار می گیرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کتابخانه و انجمن اسلامی مسجد امام حسین (علیه السلام) را تأسیس نموده و نوجوانان و جوانان محله را جذب مسجد می کند.

حالا زمان تولد ارتش بیست میلیونی با فرمان امام خمینی است. مسلم با گذراندن دوره های آموزش نظامی، در شکل گیری بسیج ورامین -که در محل دانشسرا راه اندازی شده بود- نقش ایفا می کند. او علاوه بر آموزش نظامی به بسیجیان، پایگاه بسیج مسجد امام حسین (علیه السلام) -محله کارخانه قند- را نیز تأسیس می کند.

اولین اعزام مسلم به جبهه در تاریخ ۶۱/۴/۲۵ ثبت شده است. او پس از شرکت در عملیات رمضان، از جبهه بازگشته، با توصیف فضای معنوی حاکم بر جبهه، تأثیر عمیقی بر روح وجان دوستان می گذارد و حال و هوای آنها را دگرگون می کند. طوری که در عزیمت بعدی، تعدادی از دوستان را با خود همراه می کند.

سرانجام در سومین مرحله ی حضور در جبهه، در تاریخ ۶۱/۱۱/۲۲ در کربلای فکه و در عملیات والفجر مقدماتی ذائقه ی خود را به طعم بهشتی شهادت شیرین نموده، خانواده را برای یافتن پیکر گم شده اش حسرت به دل می گذارد.

پیکر مطهر مسلم که سال ها در شنزارهای تفتیده ی جنوب باقی مانده بود، سرانجام در سال ۱۳۷۳ تفحص شد و با ورود به شهر ورامین نسیم تازه ای از شهادت را بر دل های مشتاقان می وزد. روحش شاد.

درباره شهید احمد عبدالعلی پور

سال ۱۳۴۸؛ شهرستان ورامین.

احمد به عنوان چهارمین فرزند خانواده ی عبدالعلی پور پا در دنیای خاکی می گذارد. بازیگوشی، شوخ طبعی و شیرین کاری همواره یکی از ضمیمه های جدایی ناپذیر اخلاق اوست. آغاز دوره شیرین نوجوانی، مصادف می شود با شروع جنگ تحمیلی. از همان زمان شهامت، شجاعت و بصیرت دینی، تکلیف او را روشن می کند. به ویژه آن که شهادت برادرش مسلم، تأثیر عمیقی روی او گذاشته است.

به همراه دوستان دیگر خود، محسن سوریان و محسن منصوری دست از تحصیل و مدرسه شسته، با دست بردن در شناسنامه ها و قانونی جلوه دادن سن و سال خود، عازم جبهه می شوند.این حضور، منجر به توقیق شرکت در عملیات بدر می گردد. عملیاتی که جمع سه نفری و صمیمی این سه دوست را از هم می پاشد. احمد، محسن منصوری و منصور سوریان را از دست می دهد و تنها به خانه بر می گردد. درست مثل مسلم که قاسمش را از دست داده بود! اما همانگونه که غیرت مسلم اجازه نداد شهادت، بین او و دوستش جدایی بیندازد، غیرت احمد نیز اجازه نمی دهد.

این بار خودش را به عملیات آزادسازی مهران می رساند، اما به دلیل مجروحیت، از ادامه عملیات باز می ماند. او پس از بهبودی، بار دیگر عازم جبهه های نور علیه ظلمت شده، سرانجام در حین عملیات کربلای ۵ جزو حماسه سازان می شود و به آرزوی دیرینه خود دست می یابد و در ۶۵/۱۰/۲۰ در کربلای شلمچه به فیض شهادت نائل می گردد.

مشخصات کتاب تفنگ های تخته ای:

مولف: جعفر کاظمی

ناشر: رسول آفتاب (وابسته به موسسه فرهنگی هنری رسول آفتاب)

قیمت: ۴۰۰۰ تومان

خاطرات خود را در خصوص این دو شهید به آدرس info@rasouleaftab.ir ارسال نمایید.

منبع: گروه مستندسازی زینبیان

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.