خانه » به قلم همشهریان » این روزها هر وقت احوالات آقای هاشمی را مرور می کنیم با خود زمزمه می کنیم: اللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورَنا خَیراً

این روزها هر وقت احوالات آقای هاشمی را مرور می کنیم با خود زمزمه می کنیم: اللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورَنا خَیراً

انگیزه های روانی تحقیر مستضعفان و روستائیان در بیان امیرالمومنین (ع)

خطبه قاصعه نهج البلاغه را بخوانید!/ خواص متکبر، ارکان فتنه های سیاسی و اجتماعی

لغزش های زبانی نمایانگر صفات اخلاقی اند

عدالت تنها عسلی است که به کام آدمی تلخ است و ظاهرا این تلخی به کام آقای هاشمی تلخ‌تر و گزنده تر بوده است. کسی که با حوصله و خلوص با انقلاب بیعت کرده باشد، به هر اتفاقی پرخاش نمی کند و از کوره در نمی رود. سخنان تحقیرآمیزی که هفته گذشته توسط آقای هاشمی رفسنجانی پیرامون روستائیان کشورمان بیان شد، نگارنده را برآن داشت تا از بُعد دیگری به تحلیل پیرامون انگیزه بیان این سخنان بپردازد؛ چرا که ظاهرا پروژه فحش‌درمانی و تهمت پراکنی از دولتمردان دولت یازدهم به پدر معنوی دولت یازدهم که همان پدر آقازاده فاسد نیز هست سرایت کرده است.

تکبر و تفرعن از ابتلائاتی است که خواص، مدیران و مسئولان بیش از دیگران در معرض آن قرار دارند؛ کم نیستند کم‌سوادهایی که به واسطه تملق و چاپلوسی اطرافیان در دام تکبّر و فرعونیت گرفتار می شوند.

در رفتار دو ساله اخیر برخی دولتمردان کم‌سواد و پر ادعای دولت یازدهم نیز مکرراً توهین متکبرانه به نخبگان، دانشمندان و منتقدان دلسوز دیده می شود. این مسئولان عصبی مزاج و تندزبان هرچند به خوبی می دانند که توهین و تخفیف منتقدان دانشگاهی و حوزوی در فضای افکار عمومی و نخبگانی نتیجه معکوس خواهد داشت اما برخی درونیّات آنها و عدم تهذیب نفس در دوران قبل از مسئولیت، آنها را به این ورطه مهلک می کشاند. هر چند گاهی زبان تند و خشن و طعنه و کنایه، یک تاکتیک سیاسی معرفی می شود اما نمی توان از پس‌زمینه های اخلاقی و ریشه‌های معرفتی چنین اشتباهاتی به آسانی گذشت.

ممکن است برای برخی اینگونه به نظر آید که سخنان اخیر آقای هاشمی، از باب سهو لسان بیان شده و  در واقع امر، قصدی برای تحقیر روستائیان زحمتکش کشورمان در میان نبوده است. نگارنده با بخشی از این تحلیل موافق و با بخشی دیگر مخالف است. اینکه این سخنان نوعی سهو لسان است، ممکن است صحیح باشد، اما اینگونه نیست که هر سخن اینچنینی، هیچ پشتوانه روانی و انگیزه ای ندارد. ممکن است سخنی از باب خطای در گفتار بیان شده باشد، اما در عین حال نتیجه یک صفت اخلاقی باشد که در فرد نهفته و در او نهادینه گشته و به یکباره خود را نشان داده است. همانطور که امام امیرالمؤمنین (ع) در این باره می فرمایند: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ؛ کسى چیزى را در دل پنهان نمی دارد جز آن که در لغزش‏هاى زبان و رنگ رخسارش، آشکار خواهد گشت.» (نهج البلاغه؛ حکمت ۲۶)

این بحث از آن جهت نیز مهم است که توجه کنیم در جامعه اسلامی و فرهنگی امروز ما سخن یک شخصیت سیاسی و رسمی، جزئی از «سرمایه گفتمانی» آن جامعه محسوب می شود و همچون مفاهیم و اصطلاحاتی نظیر «سرمایه فیزیکی»، «سرمایه انسانی»، «سرمایه تمدنی» و «سرمایه اجتماعی» اهمیت می یابد و از آنجا که سرمایه گفتمانی یک مسئول، امری کاملا غیر شخصی و متعلق به یک ملت است، سرمایه گفتمانی مسئولین علاوه بر «وزین بودن» باید شامل بر خصوصیاتی چون «ادبی بودن»، «منطقی بودن» و «اخلاقی بودن» نیز باشد. یکی از برجستگیهای انقلاب اسلامی ایران، ادبیات مکتوب متقن و شفاهی فاخر امام خمینی و امام خامنه ای در همه سالهای بعد از انقلاب بوده است و متاسفانه ادبیات ناپسند آقای هاشمی و آقای روحانی، به تلاش تاریخی امامین انقلاب در افزایش سرمایه گفتمانیِ هویت‌ساز انقلاب آسیب وارد کرده است. جالب آنکه هر مقدار ادبیات امام خمینی و امام خامنه ای در برابر مستکبرین و سران کفر غلیظ و شدید و در برابر مردم، مستضعفین، روستائیان و پابرهنگان صمیمی و متواضعانه است، این نسبت در ادبیات کلامی آقای هاشمی و آقای روحانی واژگون و معکوس است.

انسان متکبّر مورد لعن خداست

متأسفانه اینگونه سخنان «متکبّرانه» در میان برخی سیاستمداران ما کم نیست و با تاسف بیشتر در دو سال اخیر حجم الفاظ خشن نسبت به منتقدان و توده های مردم رشد تصاعدی و جهشی داشته است. «تکبّر» صفت رذیله ایست که به تعبیر امیرالمؤمنین (ع)، خداوند آن را منطقه ممنوعه خود اعلام فرموده که کسی حق ورود به آن را ندارد که در غیر اینصورت، با شدیدترین مجازات های خداوند روبرو خواهد شد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْکِبْرِیَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَیْرِهِ وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ رأس العصیان وَ جَعَلَ اللَّعْنَهَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِیهِمَا مِنْ عِبَادِهِ؛ ستایش ویژه خداوندى که لباس عزت و کبریائى را پوشیده و این دو را ویژه خویش-  نه مخلوقش- قرار داده، و آن را حد و مرز بین خویش و دیگران گردانیده، عزت و کبریائى را بخاطر جلالت و بزرگیش براى خود انتخاب کرده است آن کس که در این دو با وى به منازعه و ستیز برخیزد را مورد لعن خود قرار داده است.» (نهج البلاغه؛ خ۱۹۲)

خواص متکبّر، منشأ ایجاد فتنه ها

امیرالمؤمنین (ع) در این خطبه شریف که به خطبه قاصعه معروف است، مردم جامعه اسلامی را از اطاعت خواص متکبّرشان باز می دارند: «أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَهِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ؛ از پیروى و اطاعت بزرگترها و رؤسایتان بر حذر باشید همانها که به واسطه موقعیت خود تکبر مى‏فروشند همانها که خویشتن را بالاتر از نسب خود مى‏شمارند.»

و در ادامه اینگونه خواص متکبّر را ارکان ایجاد فتنه های سیاسی-  اجتماعی در جامعه می دانند: «فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّهِ وَ دَعَائِمُ أَرْکَانِ الْفِتْنَهِ وَ سُیُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِیَّهِ؛ آنها پى و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهاى تفاخر جاهلیتند.» (نهج البلاغه؛ خطبه۱۹۲)

این خواص متکبر سخنگویان شیطانند که شیطان به وسیله آنان به مردم حمله می کند: «وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلَالٍ وَ جُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ وَ تَرَاجِمَهً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَ دُخُولًا فِی عُیُونِکُمْ وَ نَفْثاً فِی أَسْمَاعِکُمْ فَجَعَلَکُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ وَ مَأْخَذَ یَدِهِ آنها؛ اساس گناهانند و همدم نافرمانیها، ابلیس آنان را مرکب‏هاى راهوار گمراهى قرار داده، و سپاهى که بوسیله آنها بر مردم غلبه یابد انتخاب کرده، و آنها را به عنوان سخنگوى خود براى دزدیدن عقلهایتان، داخل شدن در چشمها و دمیدن در گوشهایتان برگزیده است. و به این ترتیب شما را هدف تیرهاى خویش، و پایمال شدگان زیر گامها و دستاویز خود قرار داده است.» (نهج البلاغه؛ خ۱۹۲)

سنت همیشگی خداوند؛ امتحان بندگان متکبّر با اولیاء مستضعف

امام امیرالمؤمنین (ع) در ادامه از یکی از سنت های فوق العاده مهم خداوند در عرصه اجتماع پرده برمی دارند: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَکْبِرِینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ؛ خداوند بندگان متکبر و خودپسند خود را با اولیاء خویش که در چشم آنها ضعیف و ناتوانند مى‏آزماید.» (نهج البلاغه؛ خ۱۹۲)

آری! خواص متکبر هیچگاه از این امتحان الهی سربلند بیرون نمی آیند. حتی اگر تا مدتی این رذیله اخلاقی در آنها پنهان باشد، بالأخره در «فلتات لسان» خود را نشان خواهد داد و پرده ها خواهد افتاد.

عبادت انسان متکبّر، عبادت واقعی نیست

امام (ع) در ادامه این خطبه مهم، علّت وجوب بسیاری از عبادات از سوی خداوند را فروریختن تکبّر در انسان ها می دانند: «وَ عَنْ ذَلِکَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّکَوَاتِ وَ مُجَاهَدَهِ الصِّیَامِ فِی الْأَیَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْکِیناً لِأَطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِیعاً لِأَبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِیلًا لِنُفُوسِهِمْ وَ تَخْفِیضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُیَلَاءِ عَنْهُم‏؛ وخداوند به خاطر حفظ بندگانش، با نماز، زکات و مجاهده در گرفتن روزه واجب، آنان را حراست فرموده است، تا اعضاء و جوارحشان آرام و چشمهایشان خاشع، و غرائز و تمایلات سرکششان خوار و ذلیل، و قلب‏هاى آنها خاضع گردد و تکبر از آنها رخت بر بندد.» (نهج البلاغه؛ خ۱۹۲)

 از این عبارات معلوم می شود کسی که سالها به عبادت خداوند پرداخته ولی در نهایت نتوانسته این صفت رذیله را از خود دور کند، عبادت او هم عبادت واقعی نبوده است. آنگونه که شیطان شش هزار سال خداوند را به ظاهر عبادت کرد ولی در نهایت، تکبّرش مانع انجام دستور صریح خداوند گردید و دچار ریزش شد. ای کاش آقای هاشمی در دهه نهم زندگی خود، خودپرستی را رها کند و …..

این روزها هر وقت احوالات آقای هاشمی را مرور می کنیم با خود زمزمه می کنیم: اللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورَنا خَیراً

به قلم علیرضا معاف؛ از نخبگان جوان شهرستان ورامین

moaf

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.