خانه » به قلم همشهریان » تاملاتی راهبردی در تاثیرات راهپیمایی اربعین حسینی

تاملاتی راهبردی در تاثیرات راهپیمایی اربعین حسینی

تاملاتی راهبردی در تاثیرات راهپیمایی اربعین حسینی بر تمدن سازی اسلامی

همزمانی خیزش اربعینی شیعیان با دهه چهارم انقلاب اسلامی

 

 ملت شیعه عراق که سالها همچون «مدثر» (گلیم به خود پیچیده) در فشار ظلم و تحقیر بود اکنون به ندای قرآنی «یاایهاالمدّثّر، قم فانذر» عمل کرده و قیام خود را به تاسی از قیام عظیم ملت ایران آغاز کرده است. قیامی که در پیوند با قیام عاشورایی اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، سراسر هویتی حسینی دارد و قله این قیام را راهپیمایی عظیم اربعین حسینی تعریف کرده است. درباره خیزش اربعینی شیعیان و مسلمانان جهان بایدبسیار سخن گفت.

یکی از اصلی ترین محورها و مهم ترین سوال ها درباره برآورد شاخص های امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران آن است که در انبوه درگیری ها، چالش ها، کشمکش ها و تنازعات سیاسی، نظامی و امنیتیِ نظام اسلامی با نظام استکبارِ بین الملل؛ وضعیت به شدت بی ثبات و متلاطم منطقه، کدام طرف را قوی تر کرده است؛ ایران را، یا امریکا و متحدانش را؟

اهمیت این سوال از آن روست که توجه کنیم در منطق امنیت ملی امریکا تحولات منطقه و وضعیت ژئوپلتیکی و سوق الجیشی سیاسی ایران همواره مهم ترین عامل در محاسبه میزان تهدید ایران برای منافع آمریکا بوده است. طوری که می توان گفت برای امریکایی ها، موقعیت ژئوپلتیکی ایران به مراتب از سایر مسائل منطقه ای آمریکا مهمتر است.

آنچه آمریکا را نگران می کند – و البته عموما به زبان آورده نمی شود- این است که با قرار گرفتن ایران در شرایط وحدت اجتماعی با شیعیان عراق، مسلمانان غزه، شیعیان لبنان و سایر ملل منطقه، اعتماد به نفس آن به شدت افزایش پیدا می کند و تهران عملاً قادر خواهد بود متحدان منطقه ای خود یعنی سوریه، لبنان و یمن را در خاک خودشان حمایت کند و آزادی عمل و اعتماد به نفس آنها را به شکل بی سابقه ای افزایش بدهد. البته اشتباه نشود، ایران به دنبال ایرانیزه کردن راهپیمایی اربعین نیست و هرگز راهپیمایی اربعین را عامل مداخله در نظامات جامعه شناختی ملت عراق نمی داند، بلکه تجربیات وحدت راهبردی ایران و شیعیان لبنان نشان می دهد نظام سیاسی ایران، روش های نرم و توانمندی در تاثیرگذاری فرهنگی بر کشورهای منطقه پیدا کرده است به شکلی که ملتهای منطقه نه تنها معترض به حضور غیرمستقیم و نرم (و گاهی فیزیکال، سخت و مستقیم) ایران نیستند بلکه این حضور و پیوند فرهنگی را عامل امنیت پایدار خود می داند؛ درست مانند لبنان که تجربه شیرین اقتدار حزب الله لبنان در پرتو وحدت راهبردی با ایران اکنون نقطه کانونی آرامش مسیحیان، اهل سنت و شیعیان و توده های مردم لبنان است، در عراق نیز حضور استراتژیک ایران، اکنون، کارکردهای امنیت ساز و آرامش بخش ایجاد کرده است، استقبال ویژه و با شکوه دولت وملت عراق از تک تک ایرانی های حاضر در پیاده روی اربعین نشان از این فهم همزمان پیوند هویتی ایدئولوژیک و تاثیرات پراگماتیک دارد.

ازآن طرف از دید غرب و امریکا، افزایش نفوذ و آزادی عمل و تحرک منطقه ای، مهم ترین تهدیدی است که حضور نظامی ایران در عراق ایجاد خواهد کرد و به همین دلیل هم هست که محدود کردن این برنامه و شکستن هیمنه ایران در منطقه به عنوان کشوری که می تواند الگویی از ایستادگی کارآمد و موفق در مقابل امریکا باشد، اولویت شماره یک امریکاست. تشکیل فوری ائتلاف ضد داعش در همین راستا قابل ارزیابی است. ولی اکنون که حضور ایران در عراق علاوه بر سویه های نظامی، سویه های اجتماعی یافته است، ائتلاف نمایش ضد داعش نیز خاصیت خود را از دست داده است و ایران برگ دیگری در تفوّق منطقه ای خود، رو کرده است.

http://asrupload.ir/varamincity/tasavir/93/10/9dey.jpg

بنابراین، می توان اینطور نتیجه گرفت که اکنون، غرب حتی تهدید ناشی از نقش آفرینی سابقِ نظامی و اکنونِ اجتماعی ایران در عراق را بیشتر با معیارهای ژئوپلتیکی اندازه می گیرد و واضح است که قدرت نرم ایران ارتقا یافته است.

حال، اگر از این منظر به وضعیت منطقه نگاه کنیم، یک بار دیگر می توان سوال صدر این نوشته را به صورت زیر بازسازی کرد: تحولات ژئوپلتیکی در راستای افزایش قدرت ایران حرکت می کند یا خلاف جهت آن؟

برای پاسخ دقیق به این موضوع می توان از ارزیابی های میدانی عراق سخن گفت؛ در یک تحلیل میدانی دقیق از وضعیت منطقه، ناآرامی های سه ساله اخیر در عراق نه یک فرآیند طبیعی و درون زا، بلکه پروژه هایی است که از بیرون به آن تحمیل شده و البته برخی بازیگران منطقه ای هم به آن کمک کرده اند. بنابراین، فی المثل فتنه داعش در عراق، به هیچ وجه محصول فعل و انفعلات طبیعی اجتماعی یا نحوه تعامل ایران با پدیده هایی مانند جنگ سوریه نیست، بلکه ناشی از یک طراحی فرامنطقه ای برای گریز از تبعات شکست در سوریه و همچنین تبدیل کردن پدیده تکفیری گری به ابزاری برای زمین گیر کردن محور مقاومت است. آنچه که طبیعت اجتماعی عراق است حرت موج گونه میلیون ها عراقی به سمت کربلاست نه دروغ همراهی مردم عراق با داعش. وقتی طبیعت، جوهره و واقعیت نظام اجتماعی حرکت عراق را بفهمیم متوجه می شویم که باید تحولات نظامی را به عنوان پروژه های تحمیلی امریکا و اسراییل تحلیل کنیم و آن وقت این نتیجه گیری که ملتهای منطقه به سمت معارضه جویی بیشتر با ایران گام بر می دارند، کاملاً نادرست خواهد بود. در واقع منطقه به سمت معارضه جویی با ایران سوق داده می شود اما به محض اینکه فرصتی می یابد با تمام توان در مقابل این فشار بیرونی مقاومت می کند و حرکت اجتماعی به نفع اهداف ایران رخ می دهد اکنون نیز نتیجه این شده است که اراده مردمی که مستقیما با بلای تکفیری گری رویارو شده بودند بر همه این طراحی های خارجی غلبه کرده و وزن حرکت همسوی اجتماعی مردم عراق در راهپیمایی اربعین آنقدر سنگین است که کفه معادلات استراتژیکِ همگرا با ایران را بشدت تقویت کرده است. توازن استراتژیک در منطقه جابجا شده و تعادل راهبردی جدیدی جایگزین نظامات سابق شده است.

مسئله قابل تامل از یک نقطه دید استراتژیک این است که طرف های معارض ایران همه توان خود را برای مانع تراشی و حتی بحران آفرینی بر سر راه نفوذ منطقه ای ایران به کار گرفته اند اما در مقابلْ ایران، بی آنکه از همه توان خود استفاده کرده باشد، این طراحی ها را با درجه موفقیت بالاتر از متوسط خنثی کرده است. اکنون روشن است که ابعاد تاثیرات ایران در عراق هرگز به وضعیت ماقبل آغاز فتنه داعش در عراق بر نخواهد گشت، اکنون عراق از سه جهت در همگرایی راهبردی با جمهوری اسلامی عمل می کند، اولا و از حیث سیاسی در عراق، فرآیند سیاسی در همان جهتی قرار دارد که مدنظر ایران است و امریکایی ها هیچ گزینه ای برای روی کارآوردن ساختار سیاسی مطلوب خود در بغداد ندارند. پروژه تجزیه در کردستان آشکارا شکست خورده است. ثانیا از جهت نظامی و امنیتی نیز داعش و جریان تکفیری زمین گیر شده، دچار اختلاف های شدید داخلی است، با سرعت بالا در حال از دست دادن بدنه اجتماعی خود است و از همه مهم تر، به عنوان یک تهدید جهانی شناسایی شده است. گروه های مقاومت فلسطینی بویژه حماس، پس از یک دوره نوسان، در حال نزدیک تر شدن به ایران هستند و اسراییل نبرد غزه را بی آنکه حتی به یکی از چندین هدف عمده خود دست یافته باشد، باخته است.

این نشان دهنده آن است که قدرت منطقه ای ایران، هم دارای قابلیت دولت سازی است و هم به خوبی از عهده مهار بحران و مدیریت منازعات پر شدت برمی آید.

و ثالثا و از همه مهمتر و از جهت اجتماعی، رزمایش معنوی و مانور پرعظمت اربعین حسینی نشان می دهد که پیوند استراتژیک اجتماعی میان مردم ایران و مردم عراق در حال شکل گیری است که از همگرایی های سیاسی و نظامی فوق العاده مهمتر است. در واقع کربلای حسینی و مسیر پیاده روی از نجف به کربلا به مثابه ستاره قطبی عمل می کند که همه بُردارهای واگرا را همگرا کرده است. این همگرایی اجتماعی در درجه اول نشان می دهد که قدرت نرم ایران در منطقه به شدت رو به رشد است. این قدرت نرم نخست ناشی از رفتار اصولی ایران در قبال تحولات منطقه و دوری از نان به نرخ روز خوردن است. در سوریه و عراق ایران ماهیت مسئله را از ابتدا امنیتی و تروریستی تحلیل کرد نه مردمی و اکنون این تحلیل درست از آب درآمده است.

روزی که همه تصور می کردند دولت شیعی در عراق رفتنی است، ایران پای کار دولت مردمی عراق ایستاد و حالا که همه به این نتیجه رسیده اند که دولت شیعی می ماند، واضح است که این دولت پای کار ایران خواهد ایستاد، همزمان با آنکه در پیش بُرد پروژه همکاری با عراق، ایران همبستگی شیعی را حفظ کرد بی آنکه در دام دعوای جعلی شیعه و سنی بیفتد و هنوز هم موثرترین نیروی کنشگر و جمع کننده در بغداد، جمهوری اسلامی ایران است.

جدا کردن حساب اکثریت اهل سنت منطقه از تکفیری ها، اکنون نوعی تنفر منطقه ای از سعودی ایجاد کرده است. رفتار ایران در نبرد غزه نشان داد که ایران در منطقه، «شیعی گری» نمی کند بلکه سیاست خود را بر حفاظت از مسلمین در مقابل صهیونیست ها استوار کرده است.

همه این ادله و توضیحات نشان دهنده آن است که ایران در حال بردن جنگ همه جانبه در منطقه است چراکه در کمال امنیت، در عتبات که قلب تپنده جهان اسلام است راهپیمایی میلیونی برگزار می کند و نمادهای انقلابی خود را صادر می کند.

مجموعه این عوامل در کنار هم نشان می دهد منطقه خاورمیانه به رغم متلاطم بودن آن، در حال بازسازی خویش بر اساس نظمی است که مسلّماً امریکایی یا سعودی یا ترکی نخواهد بود. آنتروپی (بی نظمی) منطقه خاورمیانه، با آنتالپی (انرژی) عظیم ارتش بیست میلیونی اربعین حسینی به سمت نظم جدیدی می رود.

این نوشته ادعا نمی کند نظم آینده در منطقه، ایرانی است، ولی مدعی است نظم طبیعی منطقه بیش از هر نظم دیگری با منافع انقلاب اسلامی سازگار خواهد بود و توان ایران هم بیش از آنکه صرف شکل دهی به یک نظم تحمیلی به منطقه شود، در راه محافظت از نظم طبیعی منطقه در مقابل عوامل بر هم زننده بیرونی مصرف شده است. نظم مردمی و خود جوش حماسه میلیونی پیاده روی اربعین در مسیر های منتهی به کربلا، حکایت از یک ظرفیت عظیم مدیریت منطقه ای دارد.

در آستانه چهل سالگی انقلاب اسلامی که می توان آنرا «اربعین انقلاب» نامید باید در نسبت دهه چهارم انقلاب اسلامی که رهبر حکیم ما آنرا دهه پیشرفت و عدالت نامید با معجزه اربعین حسینی اندیشید. خیزش اربعینی شیعیان عراق، ایران، لبنان، عربستان، یمن و … علی‌رغم ظهور و بروز پربسامد و آشکار آن و ورای طنین رسای نمادهای آن، پیچیدگی ها و رمز و رموزی دارد که تحلیلگران اجتماعی، ‌هر یک به نوبه خود باید برای درک اعماق و فهم ابعاد آن تلاش ‌کنند. شکل‌گیری انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ و پس لرزه های شگرف جهانی و منطقه‌ای آن سبب شده بود پیش بینی شود به زودی امواج بیداری اسلامی نقشه سیاسی منطقه را تغییر دهد اما این رویداد متوقّع،‌ سه دهه به تأخیر افتاد. انقلاب اسلامی ایران، از محصولات و میوه‌‌های حرکت‌های اسلامی مسبوق بهره برده بود و خود قله حرکت‌های اسلامی ۱۰۰ سال اخیر شد. بحث خدمات متقابل انقلاب اسلامی ایران و جریان فراگیر بیداری اسلامی و نیز تاثیرات متقابل انقلاب اسلامی و خیزش اربعینی جهان اسلام ‌سرفصلی است که باید تفصیلا به آن پرداخته شود. در حالیکه تحلیل‌گران منصف جهانی نسبت خیزش‌های اخیر جهان اسلام را به حق با «انقلاب اسلامی» می‌سنجند انکار عامدانه این تاثیر و تاثرات متقابل نشان از کور رنگی سیاسی کسانی دارد که هر تجمع چند صد نفره در تهران یا هر نقطه ایران را هفته ها به تحلیل و ارزیابی می نشینند اما از این اجتماع میلیونی تغافل می کنند. تجلیل و تحلیل حضور بیست میلیونی دلدادگان حسینی، بازخوانی و یادآوری عظمت ابعاد انقلابی است که «محرم و صفر» را مبدا زمانی انقلاب خود نامید. انقلاب اسلامی ایران برای ملت‌های منطقه ثابت کرد «می‌شود » دیکتاتورهای ضد‌ اسلامی را با تکیه بر قدرت مردم مسلمان سرنگون کرد؛ از طرفی واژگونی بنای حکومت‌های این‌چنینی برای مردم «مطلوبیت» ذاتی داشت اما این «می‌شود» و آن «مطلوبیت» دلیل کافی برای قیام نبود. قبل از تخریب یک بنا باید نقشه‌ای از بنای جایگزین وجود داشته باشد.قاعده عقلی می گوید؛ نظم بد، بهتر از بی‌نظمی و یا نظم بدتر است. سال‌ها مسلمانان منطقه می‌دانستند چه نمی‌خواهند اما به خصوصیات آنچه می‌خواستند ایمان و اعتماد لازم و یا علم کافی نداشتند.

علاوه بر علل و عوامل درونی کشورهای منطقه برای تأخیر ۳۰ ساله مورد اشاره، باید به نقش و جایگاه «جمهوری اسلامی ایران» به عنوان نقطه کانونی تحولات منطقه به دقت نگریست. پس از پیروزی انقلاب، ‌چالش ۸ ساله جنگ تحمیلی، ‌دوران بازسازی، تحریم‌های بی‌سابقه اقتصادی، اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا، مسئله پر تنش پرونده هسته‌ای و دوران ۸ ساله حاکمیت اصلاح طلبان و تجدید‌نظر طلبان غرب‌گرا، مجموعه حوادثی بود که به طور مستمر برای مردم مسلمان منطقه القاء می‌نمود که شاید جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند مسیر آرمانها و اهداف خود را طی کند. در طول ۳۰ سال گذشته هر روز تحلیل می‌شد که آمریکا به ایران حمله نظامی می‌کند و جمهوری اسلامی از بین می‌رود، تحریم‌های اقتصادی کمر ایران را می‌شکند و به ناچار تسلیم می‌شوند، مردم ایران از شعارهای اسلامی خسته شده‌اند و خواستار تجدید‌نظر در آرمانهای خود هستند؛ وضعیت اقتصادی ایران خوب نیست و … اما چند سالی است نخبگان و مردم منطقه به این تحلیل رسیده‌اند که اولاً جمهوری اسلامی در برابر براندازی سخت و نرم، مقاوم است و ایران نه لقمه‌ای است که از طریق نظامی بلعیده شود و نه آن قدر بی‌ریشه و سست است که نظیر کشورهای گرجستان و اوکراین انقلاب رنگین در آن روی دهد. و ثانیاً الگوی مردم سالاری دینی ایران در حوزه سیاست داخلی، پیشرفت و رفاه نسبی و در حوزه سیاست خارجی، عزت، افتخار و استقلال را به‌دست آورده است. به یاد دارم در دوران دولت نهم و در اوج مسئله و چالش هسته‌ای که تبدیل به نقطه قوت ملی و جهانی برای ایران شد،‌ کاریکاتوریست عرب در یکی از روزنامه‌های عربی،‌ طرحی را کشیده بود که معنی آن این بود که مسئولین جمهوری اسلامی در پی احقاق حق خود در فناوری پیشرفته هسته‌ای هستند و حکّام عرب در پی گیاهان خاص و عجیب و غریب برای تقویت نیروی جنسی! مردم این کشورها پیشرفت شگرف علمی جمهوری اسلامی ایران را با وضعیت کشور خود مقایسه می‌کردند، اقتصاد رو به رشد و غیر وابسته ایران را می‌دیدند، حضور مؤثر ایران در صحنه‌های سیاسی جهان را مشاهده می‌کردند و همه این موارد را با وضعیت تأسف‌آور خود مقایسه می‌کردند. مردم مسلمان منطقه می‌دیدند سلطه نگاه سکولاریسم آشکار( درمصر و تونس و …) و سکولاریسم پنهان(عربستان سعودی و …) در منطقه نتوانست حتی اصلی‌ترین کار ویژه ادعایی خود یعنی «توسعه و پیشرفت اقتصادی» را نیز محقق کند؛ و از همه این ها بالاتر، سیاست‌های ضد اسلامی و غیر اسلامی این کشورها با فطرت پاک و گذشته تاریخی مردم مغایر بود. خواست تاریخی مردم منطقه برای نقش آفرینی و حضور مؤثر «مردم» در تصمیم‌گیری‌های سیاسی، آرزوی دیرینه‌ای بود که به بغض فروخورده اجتماعی تبدیل شده بود. سیستم‌های سیاسی کاملاً وابسته و دیکتاتوری‌های تاریخ گذشته قبیله‌ای ، هرگز در لیست آمال و آرمانهای مردم مسلمان منطقه نبود. همه این شرایط و همه این نابسامانی‌ها ۳۰ سال قبل نیز کم و بیش وجود داشت و اراده کنونی نیز در مردم بود اما یک نقطه کلیدی، اراده‌ها را از عمل باز می‌داشت؛ «ثم ماذا؟» بعد چه کنیم؟ بعد از انقلاب و تغییر حکومت و سرنگونی حاکمان فاسد چه کنیم؟ چه کنیم که پس از ریختن عرق و نثار خون، ‌ارتجاعی به یکی از انواع دموکراسی سکولار، دیکتاتوری لائیک‌ و یا دیکتاتوری به ظاهر دینی و متحجرانه نداشته باشیم؟ مردم منطقه تجربه انقلاب اسلامی ایران را دیده‌ بودند و به مطلوبیت آن تصدیق داشتند اما شک داشتند «جمهوری اسلامی» بتواند دوام بیاورد و موفق شود خلوص و جهت خود را حفظ کند. گذر از چالش‌های پی در پی و متقاطع سیاسی،‌ نظامی،‌ فرهنگی و اقتصادی برای مردم منطقه الگویی شد که بشارت داد الگوی «مردم‌سالاری دینی» می‌تواند به سلامت از کوره بحران‌ها عبور کند. معروف است که می‌گویند «انقلاب‌ها فرزند خور هستند» و یا «نسل سوم یا چهارم از انقلاب منصرف می‌شوند» اما این انگاره‌ها در تجربه موفق و ادامه دار «جمهوری اسلامی» ابطال شد. برخلاف آنکه در اکثر انقلاب‌ها پس از چندی، شکوفه انقلاب توسط سوء استفاده گران چیده می‌شود و دستاوردها مصادره می‌شود ولی انقلاب اسلامی در جمهوری اسلامی،مصادره نشد. هرچند تجربه جمهوری اسلامی به دلیل اقتضائات متفاوت نمی‌تواند عیناً توسط انقلاب‌های اسلامی منطقه که در مرحله نظام‌سازی قرار دارند، استفاده شود ولی بی شک الهام‌بخش و درس‌آموز است. تجربه جمهوری اسلامی روح و ماهیتی دارد که می‌تواند در ظرف هر کدام از کشورهای منظقه شکل خاص خود را بگیرد. سه مولفه اصلی ماهیت جمهوری اسلامی بدین شرح است:

۱- تلفیق موفق و غیر متعارض عنصر «نقش‌آفرینی مردمی» و «اصول، آرمان ها و احکام اسلامی». در مدل مردم‌سالاری دینی ایران، عنصر اسلامیت نه تنها تضادی با خواست واراده مردم ندارد بلکه اسلامیت تضمینی برای حفظ و استمرار مردم سالاری است. نظام جمهوری اسلامی به حضور و نقش آفرینی مردم از بُن دندان اعتقاد دارد و هرجا اصل نظام به مخاطره افتاده مردم خود را به خیابان آورده. شیرینی راهپیمایی های ملت ایران اکنون در کام ملتهای منطقه نیز شیرین شده است.

۲- حفظ دو گرایش اصولی «ضد استبدادی» و «ضد استکباری» در چارچوب و ساخت نظام حکومتی. این دو مؤلفه سلبی، پاسدار دو مؤلفه «نقش مردم» و «جهت‌گیری اسلامی» است.

۳- اهمیت و نقش فوق العاده عنصر «رهبری»؛ نقش بی‌نظیر ولایت فقیه در نظام جمهوری اسلامی در حراست از «خواست و اراده مردمی» و «استمرار جهت‌گیری‌های اسلامی» مورد تصدیق همگان است. انقلابیون منطقه در طراحی نظام‌های آینده خود می‌توانند به طور عام از نقش ولایت فقیه ایده بگیرند و رهبری دینی را در جایگاه حقوقی ناظر و حافظ دستاوردهای مبنائی انقلاب خود قرار دهند. (البته بر مبنای فقه خود مدل بومی خود را بیابند)

البته باید به این نکته اشاره کرد هیچ خیزش اجتماعی، بدون بهره‌گیری از تحول فکری و انقلاب معرفتی به سرانجام نمی‌رسد و تجربه جمهوری اسلامی نشان داد در صورت استمرار و تعمیق وجه نظری انقلاب، زمینه‌های استمرار پویای انقلاب مهیا می‌شود. خیزش اربعینی شیعیان جهان، به کانون معرفت افزا و سرچشمه تئوریکی متصل است که این خیزش اجتماعی را از هر انحرافی مصون می دارد. به عقیده صاحب این قلم اربعین نقطه پرش دنیای امروز به دنیای دیگری است. در این نکته ظریف و معنادار باید بسیار دقت نمود که تاکید بر زیارت اربعین از توصیه های امام حسن عسگری(علیه السلام) است که در آخرین روزهای قبل از غیبت امام شیعیان این وصیت و توصیه صادر شده است، گویی این توصیه، راهگشای شیعیان از تاریکی غیبت به صبح ظهور است.

امام حسن عسگری (علیه السلام) به عنوان آخرین امام حاضر، یک قرارگاه و میعادگاه برای مومنین تعیین می کنند و دوران غیبت آغار می شود. اکنون این میعادگاه دارد خودش را نشان می دهند. اینکه چرا امام حسن عسگری (علیه السلام) باید این کار را انجام دهند و چرا سایر ائمه بر این میعادگاه تاکید نمی کنند خیلی معنادار است، انگار این میعادگاه را اختصاص می دهند به دوران غیبت، گویی قرار است از این میعادگاه کاری برآید و انگار زیارت این مکان و در این زمان هدفی را دنبال می کند.

هدفگذاری دقیق امام عسگری(علیه السلام)، اکنون در حال شکوفایی است.

به قلم علیرضا معاف؛ دانشجوی دکترای فلسفه ی علم در دانشگاه شریف ؛ سردبیر هفته نامه ۹ دی ؛ یکی از نخبگان جوان شهرستان ورامین

moaf