خانه » به قلم همشهریان » صلابت رهبری، آرامش امت، دلهره ناتمام دشمن

صلابت رهبری، آرامش امت، دلهره ناتمام دشمن

بادیدن تو چشم، نمک گیر شد که دید روی تو را ز چهره یوسف ملیح تر

علمای علم تفسیر می گویند  یکی از حکمت های اصرار قرآن کریم بر بازخوانی عشق یعقوب به یوسف ، دلدادگی ابراهیم به اسماعیل و حتی نگرانی نوح به فرزندش ، شباهتی است که محبت و ولایت پدر بر فرزند با رابطه محبت آمیز امام با امت خود دارد، امام عاشق امت خود است. تدبیر رهبر محبوب انقلاب بر گفتگوی تلویزیونی قبل از عزیمت به بیمارستان و اصرار بر«معمولی و عادی بودن» عمل جراحی شان، آن هم دقیقا دقایقی قبل از تحمل درد تیغ جراحی نشانه دیگری از این محبت امام به امت خود را به نمایش گذاشت. بی شک یکی از ماندگارترین تصاویر در سپهر سیاسی و فرهنگی نظام اسلامی در همه سالهای حکومت پرافتخارش، آرامش، صلابت و اعتماد به نفسی بود که در گفتگوی پیش از عمل جراحی رهبر انقلاب بر صفحه تلویزیون جمهوری اسلامی و اکثر رسانه های خبری دنیا به نمایش گذاشته شد. این روزها همه از فضائل «آقا سید علی آقای امت اسلام» می گویند ولی تکرارش نیز قند مکرّر است که دلی که پر از یاد خداست جای هراس و ترس ندارد و خطّاط قضا، سرنوشت این ملت را سفید نوشته است چرا که آرامش رهبران دوران ساز، سرشت ملت هایشان را نیز مستحکم و خلل ناپذیر می سازد. گفتگوی «پیش پیش پیش بینی شده» و پر از طمأنینه، لبخند و آرامش رهبر انقلاب با سیمای جمهوری اسلامی – همزمان با لرزش دلهای آزادگان جهان از «غزه تا فرگوسن» و از «کشمیر تا صنعا» و از «تهران تا دمشق» با مشاهده تصویر امامشان بر تخت بیمارستان- نمونه ای از طراحی های هوشمند امام امت در تدبیر و توجه به حالِ میلیونها علاقه مند به نظام اسلامی و سرنوشت امت اسلامی است. آرامش پس از دلشوره ملت که «حال آقا خوب است»، آغازی بر تکثیر و استمرار دلهره رسانه های دشمن از صلابت و هدایت ورزی «رهبر عالی رتبه ایران» شد و این چنین بود که شُکوه خنده های امام خامنه ای بر تخت بیمارستان، هم از حیث نشانه شناختی و هم از جهت معنا شناختی، ادامه صلابتی تفسیر شد که با خطابه های پرشور او در نمازهای جمعه به نمایش گذاشته شده بود. صداقت و یکرنگی نظام اسلامی و رهبر آن است که سرّالاسرار آرامش این روزهای امت اسلام است.
حکومت بر قلب ها
الناس بامرائهم اشبه من آبائهم: شباهت مردم به امیران و حاکمانشان بیشتر از شباهت آنها به پدرانشان است؛ تحقق این روایت زیبا را می توان در دأب، منش، سلوک و مرام نسل انقلاب به مشاهده نشست؛ علامه جوادی آملی چه دقیق می فرماید که ظاهر مردم، باطن مسئولین است و جالب آنکه منش و ممشای مردم ما در همه سالهای مبارزه و انقلابی گری تا امروز حکایت از باطن مصفّای رهبر کبیر انقلاب و جانشین او رهبر حکیم انقلاب دارد. اگر مردم ما در آزمون تنگه احد غنیمت و امتحان فریب نیزه صفین روسفیدند به خاطر آنست که از کوزه رفتار مدیریتی رأس نظام جز صدق، صفا، خلوص و فتوت بیرون نمی تراود و در همه این پیچ و خم ها، شادی و غم ها، فراز و فرودها و قیام و قعودهای قبل، حین و بعد از انقلاب چشم و دل مردم به چشم و دل رهبرشان گره خورده است. عشق به امام خمینی برای نسل انقلاب – چه نسل اول و دوم و چه نسل سومش – و نیز عشق به رهبر فرزانه انقلاب به مثابه هوا و به منزله اکسیژن بوده است. برای نفس کشیدن، زنده ماندن و زندگی کردن به این هوای پاک و اکسیژن با همه وجود نیازمندیم؛ استمرار زندگی مادی و معنوی همه این نسلها در گرو تنفس مستمر و دم و بازدم این عشق است. هوایی که اگر به قلبِ اندیشه، مغزِ فکر و ریه تئوریک ما نرسد لاجرم نمی مانیم. تعهد به خط امام خمینی و راه امام خامنه ای نیز به منزله آب گوارا و نوشیدنی دلچسبی است که مایه حیات فکری، فرهنگی و سیاسی همه این نسلهاست: و جعلنا من الماء کل شیء حیّ. فقط از کاه، کوه ساختن نشان هوچیگری نیست آن کس که از کوه، کاه می سازد نیز شیادی می کند. انکار رمز حیات و بقای این ملت انکار کوه و پناه آوردگانِ به کوه است. انکار علت مبقیه نظام اسلامی شیّادی است. علت مبقیه نظام اسلامی، ولایتِ رهبر آن بر قلوب و عواطف ملت است. عواطفی که این روزها با بستری شدن امام امت نمونه هایی از آن تجلی یافت.

agha
رزمایش سیاسی- فکری پیر انقلابی و جانشین شایسته او
«معمولا» انقلاب های دنیا را عده ای از رهبران رقم می زنند ، عده دیگر آن را تفسیر می کنند و دسته دیگر برای اهداف انقلاب، نهاد سازی می کنند. همانطور که انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ ،با قاعده ای برخلافِ بسیاری از «معمولا» های تاریخی- سیاسی رقم خورد ، از این منظر هم یک «خرق عادت سیاسی»  بود و «خلق کننده عرف انقلابی» مجزّایی شد. امام خمینی در انقلاب اسلامی هم در مقام بنیانگذار ظاهر شدند و هم جایگاه ایدئولوگ، مفسر و استراتژیست را بر عهده داشتند و هم با اقدامات یک سال آخر عمر شریفشان، معماری «نهاد» انقلاب را طراحی نمودند و این نهادسازی را متناسب آرمانها و اهداف انقلاب مقدمه تمدن سازی قرار دادند. به همین دلیل است که در میان همه مأموریتها و تکالیفی که انقلاب اسلامی در عمر ۳۵ ساله خود بر دوش امام خامنه ای نهاده است، سخت ترین آنها بی شک «جانشینی امام خمینی» بوده است. تعبیه نمودن اهداف انقلابی در بطن ساختارهای نهادی ، از پیچیده ترین و ابهام زا ترین مراحل نظام اسلامی بود که حضرت امام(ره) برای فردای پس از خود ، پی ریزی نمودند و آیت الله خامنه ای باید این «فردا» را مدیریت می کرد. امام (ره) به مدد دید فقهی – فلسفی عمیق خود و با توجه به عنصر زمان و مکان  و مقتضیات جامعه ، شاکله نظم و نظام پس از خود را تعیین نمودند. اقدامات شجاعانه حضرت امام(ره) از بهار ۶۷ تا بهار ۶۸  به مثابه یک گرد و خاک سیاسی – معرفتی بود که گستره نفوذ آن از کهکشان فکری کشور ایران تا عمق سپهر سیاسی  دنیا  را می پیمود. مسائلی چون نامه به گورباچف، فتوای قتل سلمان رشدی ملعون، موافقت با انشعابات سیاسی(جدایی مجمع روحانیون از مجمع روحانیت)، پذیرفتن قطع نامه ۵۹۸ ، عزل منتظری ، بازنگری قانون اساسی ، منشور روحانیت و  گشودن باب ابداع و شجاعت دراجتهاد براساس مقتضیات زمان( نظیر فتوای شطرنج) از جمله مواردی بود که آرایش سیاسی- معرفتی جدیدی را در نظام اسلامی رقم زد و حکومت اسلامی، در شرایطی چند وجهی، متکثر و بسیار پیچیده تحویل جانشین امام گردید. امام(ره) هشتاد و چند ساله به سان یک انقلابی جوان و پرتحرک  به میدان آمده بود و پشتوانه تشخیص صائب دینی و تجربه طولانی سیاسی خود را با شجاعت  خرج  امور «دقیقه» حکومت داری  فردای پس از خود می نمود. رزمایش سیاسی – فکری آن پیرانقلابی ، آرایش جدیدی برای نهاد حکومت رقم زد و نهاد حکومت را آماده ماموریت اصلی انقلاب یعنی تمدن سازی اسلامی ساخت. در واقع اوج نبوغ مدیریتی امام را در همین شیوه نهادسازی معطوف به تمدن سازی می توان یافت. امام خامنه ای، شجره طیبه جمهوری اسلامی را با ریشه ثابت و ساقه ها و برگها و میوه های آن در سخت ترین شرایط زمانی از امام خمینی تحویل گرفت و می بایست همه پیچیدگیها و ظرافتهای مدیریتی امام خمینی را در عرصه مدیریت کلان نظام اسلامی پیاده می کرد تا مراحل پنجگانه از انقلاب اسلامی تا تمدن اسلامی (به تعبیر امام خامنه ای) تحقق یابد.
پیر ما با اطمینان به فردا می نگریست
امام خمینی پس از نود سال ناآرامی آمیخته با رنج، مبارزه، اندوه و بحران، سرانجام با «قلب شاد، دل آرام و ضمیر امیدوار» به سفر واپسین رفت. گویی که این «روح»، چنان که به هنگام زندگی، در هنگامه مرگش نیز جامع جمیع اضداد بود: او از یک سو برای فرهیختگان پیرامونش از غوامض فقه و اصول و حکمت و عرفان می گفت و از سوی دیگر غصّه عوام النّاس را می خورد که پیراهن تقوایشان چرک نشود؛ او همان گاه که به قاطعیت نص فقهی می نگریست، فلسفه ورزی نیز می کرد و یکدندگی بوعلی را به ضیافت رواداری محی الدین می برد. در شور و غوغای برآمده از حکومت و سیاست، از «تقوی اللّه» می گفت و به آرامش فرا می خواند، امّا در لحظه تصمیم نیز حتی با دوستان سابق خود بی تعارف بود. امام خامنه ای جانشین اسطوره زمان خود شده بود و بالطبع با او مقایسه می شد. امروز که ربع قرن از امامت و زعامت جانشین امام می گذرد عظمت کار او بیشتر درک می شود.
پذیرفتن مدیریت پس از امام خمینی برای هر دولتمردی پرمخاطره بود؛ امام خمینی یک انسان معمولی نبود. کدام اهل سیاست وقتی برای سیاست پیشه دیگر پیام می فرستد، برای او از ماوراء طبیعت می گوید؟ کدام اهل سیاست در نامه وداعش، از مردم به خاطر«قصور و تقصیر در انجام وظیفه»  عذر می خواهد؟ در مرگ کدام اهل سیاست میلیون ها میلیون به تشییع تن او می آیند و صمیمانه می گریند؟ …. سیاستمدارانِ«سیاست پیشه» وقتی خود را در پایان را ه می بینند، اگرچه از دیروز خود احساس افتخار می کنند، اما از فردا بیمناکند و آن بحران ها و پریشانی ها را تا دم مرگ نیز با خود دارند، اما سیاستمدار ما با اطمینان به فردا می نگرد؛ با قلبی شاد، دلی آرام و ضمیری امیدوار. آرامش و اطمینان او از زمامداری سیدی از تبار خودش بر این کشتی پر بحران بود. اعتبار این سید جلیل القدر از تبار او بود. امام خامنه ای سکان این کشتی را به درستی تحویل گرفت و به درستی پیش برد. این همه نگرانی که در دل و قلب امت اسلام از کسالت مختصر امام خامنه ای رخ داده ناشی از باور عمیق مردم به درستی راهبری اوست.
فردای پس از امام خمینی
هنگامی که در نیمه شب سیزدهم خرداد، هق هق گریه سید احمد خمینی به تمام کسانی که از ورای مونیتورهای مداربسته ناظر آخرین لحظات زندگی بیمار مخصوص بیمارستان بقیه الله بودند فهماند که رهبر انقلابی آنان دیگر در میانشان نیست، بسیاری از مردمان هیچ تصوری از فردای بدون «امام» نداشتند. فردا، بدون«امام» چگونه خواهد بود؟ این دغدغه ی عمومی البته پر بی راه نبود. امام خمینی بیش از یک دهه، رهبری فراکاریزماتیک کشور را بر عهده داشت و در بسیاری مواقع بن بست های سیاسی، نظامی و حتی اجتماعی مدیریت کشور را یک تنه پشت سرگذاشته بود. انقلابی گری، مشخص ترین ویژگی رهبری ده ساله امام بود و اگر فکری به حال سیستم آینده نمی شد، انقلابی گری در شخص محدود می ماند و امتداد نمی یافت. فقدان تجربه در تشکیل حکومت اسلامی و عدم تکوین روش های نهادینه اعم از فقهی و قانونی باعث می شد که امام(ره) با اتکا به روش های انقلابی گره های فروبسته نظام سیاسی را با دست خویش باز کند. اما گذشت یک دهه راه را برای ایجاد یک نظام نهادینه اسلامی باز می کرد.ابتدا به نظر می رسید که نظامی که یک دهه زیر سایه رهبری فرهمند اداره شده است راه رسیدن به رهبری نهادی را به سختی خواهد پیمود. چنین تصویری، عمومی ترین تصور بود. هم آنانی که از وحشت فردای بدون «امام» برسر می کوبیدند و هم آنانی که فوت رهبر را مساوی با پایان نظام می دانستند در این داستان همداستان بودند. اینجاست که اوج سختی مدیریت پس از امام رخ می نماید.
اقتضائات رهبر دوم؛ ماجرای موسی و هارون
حضرت موسی به هنگام برگزیده شدن از جانب حق و در اولین مأموریت خود از خدای جل و علی درخواست نمود تا هارون برادرش را نیز همراه خود او به این مأموریت گسیل نماید تا بار سنگین مواجهه با طاغوت را باهم بر دوش بکشند. استدلال موسی آن بود که هارون فصیحتر از من است و میتواند به خوبی عهده داری جانشینی مرا بکند.
هارون در تمام برهه ها همراه موسی بوده و او را یاری میکرد، از مقابله با فرعون گرفته تا کوچاندن قوم لجوج یهود و تا تشکیل حکومت جهانی موسی. موسی به قوم خویش بارها وصیت کرده بود که هارون را به عنوان جانشین و وزیر و جایگزین خود در مواقع غیبت و یا پس از خود منصوب میکنم و پیروی از او همچون پیروی از من است. کلیم الله اما در برهه هایی از هر سال به شوق مناجات با رب العالمین قوم خود را که بسیار به آنان شفیق و مهربان بود تنها می گذاشت و به کوه طور عزیمت میکرد. قوم موسی اما با آنکه آن همه تعاریف هارون را شنیده بود، قدرت مدیریت او را از نزدیک لمس نموده و تأکیدات موسی نسبت به هارون را دیده بود اما با هارون رفتاری سوای رفتار با موسی داشت. قرآن در این باره میفرماید: «و لقد قال لهم هارون من قبل یا قوم انما فتنتم به و ان ربکم الرحمن فاتبعونی و اطیعوا امری» اما قوم او در پاسخ گفتند: «قالو لن نبرح علیه عاکفین حتی یرجع الینا موسی» چنین بود که این قوم ارشادات هارون را نپذیرفته و دچار فتنه سامری شد. موسی پس از بازگشت از میقات به اعتراض به برادر پرداخت و خطاب به او گفت:« قال یا هارون ما منعک اذ رایتهم ضلوا الا تتبعن، افعصیت امری قال یابن ام لا تاخد بلحیتی و لا براسی انی خشیت ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل و لم ترقب قولی» مشکل در آنجا بود که قوم موسی دین را از دستان موسی گرفته و ظرفیت باز تولید نگاه به ولی را در غیر از موسی نداشت. گمان میکرد که اگر ولی ای که با او انقلاب کرده، طاغوت را در نیل مستغرق کرده و با او حکومت جهانی تشکیل داده است از میان برود و یا به غیبت فرود رود، دین او نیز به همراه او دفن شده و نابود می شود. قوم بنی اسرائیل رهبر اول خود را پذیرفت اما در انتقال این رهبری به رهبر دوم دچار اعوجاج و ایستایی شد.
مشکلات امیرالمومنین بعد از رسول خدا
این مصیبت در جریان تاریخ صدر اسلام با ابعاد پیچیده تری تکرار شد. توده های مردم در زمان رسول الله(ص) آنچنان عشق و علاقه به پیامبر رحمت نثار میکردند که قطره ای از آب وضوی آن پیامبر الهی از صورت مبارک شان جاری نمیشد مگر آنکه مردم آن را به عنوان تبرک برای خود برمیگرفتند. این مردم نیز همچون قوم موسی، تاکیدات رسول گرامی اسلام پیرامون امیرالمومنین را بارها و بارها شنیده بودند که «انت منی بمنزلت هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» اما در هنگامی که در جنگ احد شایعه شهادت رسول خدا را شنیدند، بر خود لرزیدند و کار دین خدا را تمام شده دانستند.این چنین بود که قرآن کریم فرمود: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا و سیجزی الله الشاکرین».
این عدم ظرفیت و درک رهبر دوم از سوی مردم برای پیشبرد دین علاوه بر آن بود که در عهد پس از رسول الله(ص) مدعیان زیادی – علیرغم عدم صلاحیت و توان لازم راهبری امت – چشم به جایگاه الهی رسول الله(ص) دوخته و به امیرالمومنین(ع) رشک می ورزیدند. امت نیز گرچه پیامبر اسلام را پذیرفتند و دستورات او را در زمان حیات ایشان اجرا میکردند اما در این انتقال رهبری، دچار ظاهربینی، کوته نگری و اشتباه شدند. کسانی در جامعه پیدا شدند که خود را هم تراز و هم عرض امیرالمومنین پنداشتند و برخلاف آنکه تأکیدات مکرر پیامبر مبنی بر صلاحیتهای بی بدیل علی بن ابیطالب(ع) را شنیده بوده و خود نیز بر آن واقف بودند اما حب دنیا و مقام باعث شد که با امیرالمومنین(ع) کاری کرد که مدت ۲۵ سال، جانشین رسول خدا(ص) خانه نشین شد.
این خواص مردود که علی القاعده می بایست سخن رسول الله را بر چشم نهاده و به رهبریت علی بن ابیطالب تمکین کرده و او را یاری مینمودند خود را «یکی» در مقابل «علی» فرض کرده و حاضر به پذیرش امامت او نشدند. حتی پس از ۲۵ سال خانه نشینی علی، در حالیکه بسیاری از فحول و کبار صحابه از میان رفته بودند برخی باقی ماندگان آنان همچون طلحه و زبیر می خواستند بیعت خود با علی(ع) را مشروط سازند؛ مشروط به آنکه سهم آنان در این قدرت حفظ شده و آن هنگام که امیرالمومنین(ع) آنان را به تمکین بی چون و چرا و غیر مشروط خود فراخواند، نکث بیعت با علی(ع) کرده و در مقابل او شمشیر کشیدند. این از سختیهای رهبران دوم است که پس از رهبری اول با طیف هایی از مردم روبرو شوند که قدرت تمیز عدم فاصله میان رهبر اول و دوم را نداشته و از سوی دیگر این مردم توسط خواص مردودی که خود را همردیف رهبری دوم میدانند به عصیان و نافرمانی و پیمان شکنی تشویق می شوند. همچنین است در زمان رهبری دوم، هنگامی که علی القاعده تفسیر و تبیین و تعیین خط مشی حرکت کلی جامعه از سوی او به مردم ارائه شده و مردم نیز از آن تبعیت نمایند …
با دیدن تو چشم، نمک گیر شد که دید ……
خواص مردودی که علی القاعده از نسل اول انقلابیون هستند به دلیل رشک بری نسبت به رهبری جامعه، تفسیر و تبیین و خط مشی های خود ساخته و معارض با خط مشی مشخص شده رهبری جامعه به مردم ارائه نموده و حتی با تبدیل، تأویل و تاریخ سازی خود در اذهان عمومی، اعوجاج، نافرمانی و عصیان نسبت به ولایت را تئوریزه و توجیه تراشی میکنند. این مشکل سبب میشود تا دست رهبری دوم بر خلاف رهبری اول بسته شده و اعمال ولایت، سخت و ثقیل گردد. همچنین است که بدلیل آنکه این افراد از قدرت نفوذ، کبرسن، اعتبار و رتبه بالای اجتماعی و سیاسی و شأنیت همراهی با رهبری اول برخوردارند، نه می توان با آنان برخورد سخت و خشن اعمال و راه را برای ادامه فتنه گری آنان بر بست و نه میتوان بر اقدامات خلاف آنان چشم پوشید.
مشکلات دیگر رهبران دوم نیز که از همین موارد پیش گفته نشأت میگیرد، فراگیر شدن و پدید آمدن مسئله نفاق ودورویی در زمان این رهبران است؛ چرا که مواجهه رهبران اول، مواجهه و هدایت جامعه برای مقابله با دشمن خارجی، صریح و «رو» با پدیده انقلاب است. اما با گذشت زمان، مواجهه رهبران دوم با دوستان گذشته و منافقان امروزی است که همان اهداف دشمن صریح را در قالب درونی جامعه پیاده میسازند. به بیان روایات مبارزه با تنزیل و مبارزه با تاویل تفاوت اصلی این دو نوع مبارزه است.
دراین میان اما یکی دیگر از سختیهای دوران رهبران دوم گذشت طبیعی زمان پیدایش و حدوث انقلاب اسلامی و فاصله از روزهای داغ انقلاب است. چرا که در زمان حدوث هر انقلاب، جماعتی از سرِ همراهی با جریان عمومی مردم وارد پروسه انقلاب شده اند، این عده پس از مدتی درمی یابند که این انقلاب در جهت منافع آنان نبوده و از این رو با اصل انقلاب زاویه پیدا می کنند. عده ای دیگر نیز از پیگیری آرمانها خسته شده، روحیه محافظه کاری در آنان رسوخ یافته و از ادامه دادن مسیر انقلاب «پشیمان» میشوند. عده ای نیز افزایش صدمات متحمل شده خود در دوران انقلاب را تاب نیاورده و گذشته خود را نفی میکنند. بدین ترتیب، نسل اول هوادار انقلاب در زمان رهبران دوم کاهش یافته و چالش جدید این رهبران، انتقال ارزشهای انقلابی به نسلهای دوم به بعد خواهد بود. می توان ادله متعددی را یافت که اثبات کننده این حقیقت باشد که سختیهای دوران رهبر دوم اگر بیشتر از مشکلات رهبر بنیانگذار نباشد به یقین کمتر از آن نیست. در جمهوری اسلامی ایران نیز این سختی ها البته در مقیاس خاص انقلاب، بروز و ظهور یافته است. گرچه قاطبه مردم به خوبی ظرفیت نگاه به ولی دوم و ادامه دادن آرمان انقلاب اسلامی با او را از خود نشان داده و انصافا نیز بایستی گفت که اقتدار و قدرتِ مدیریت، صبر، مدارا و تدابیر رهبر معظم انقلاب اسلامی آنچنان فضا را پر کرده که هیچگونه خلائی از ناحیه فقدان امام راحل در مدیریت استراتژیک، راهبردی و کلان و خرد جامعه پیچیده و متکثر ما احساس نشده است؛ اما فقط توجه به یک نکته ظریف کافی است که هوشمندی و درایت رهبر انقلاب را به تحسین نشست: تفاوتِ دولتهای بعد از امام یعنی دولتهای آقایان هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و روحانی از حیث شیوه مدیریتی و مشرب و سلوک اجرائی بر همگان روشن است. با همه این تفاوت ها، رهبری حکیم انقلاب ظرفیت همه این دولتها را در مسیر آرمانهای انقلاب به جریان انداخته است.
وقتی «امت» تحلیل داشته باشد، «امام» تحمیل را نمیپذیرد. پدر پیر ما وقتی پرچم را به دست این پیر برنا می سپرد احراز کرده بود صلابت مؤمنانه چون کوهش را که گفت: «من با دلی آرام و قلبی مطمئن…….» امروز نیز آرامش امت از سلامت رهبر محبوب خود، تفسیر دل آرام امام خمینی است.
لا مکانی که در آن نور خداست
ماضی و مستقبل و حالش کجاست؟

به قلم علیرضا معاف؛ دانشجوی دکترای فلسفه ی علم در دانشگاه شریف ؛ سردبیر هفته نامه ۹ دی ؛ یکی از نخبگان جوان شهرستان ورامین

moaf

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.