خانه » مفاخر و افتخارات ورامین » مفاخر » شاعران » گپ و گفت با محمدرضا شرفی

گپ و گفت با محمدرضا شرفی

SHARAFI

«محمدرضا شرفی جنوشان» از شاعران و نویسندگانی است که امروز در ورامین زندگی می‌کند. شعرهای او مبین دانش و اندیشه شرفی است. اندیشه ارجمند او در حوزه شعر است و باعث می‌شود مخاطب او از خواندن کتاب اخیرش (نامت را بگذار وسط این شعر) لغت و واژه لطیف آفرین را نثارش کند. توجه شرفی به داستان، علاقه‌مندی‌اش در حوزه نثر را نشان می‌دهد و دریافت جایزه‌های پیاپی او در این حوزه اثرگذار بودن وی در این مسیر را بیان می‌کند.

برای این که بیشتر با دنیای محمدرضا شرفی آشنا شوید، پیشنهاد می‌کنیم مصاحبه مفصل حسین قرایی با این هنرمند فعال را بخوانید؛

 

فارس: جناب «شرفی» از خودتان برایمان بگویید.

بنده سال ۱۳۵۷ در شهر «ورامین» به دنیا آمدم؛ البته پدرم «خراسانی» است.

 

فارس: پس پسوند «جنوشان» که در فامیلی شما قید شده مبین خراسانی بودن اجداد شماست؟

بله، «جنوشان» هم نام قدیم «قوچان» است و هم این که امروزه نام یک روستا از حوالی منطقه «فاروج» می‌باشد.

 

فارس: در تذکره‌ها هم این اسم را من زیاد دیده ام.

بله، یک شاعر هم به نام «نویی جنوشانی» داریم که از آن خطه است. پدر بنده سال ها قبل از خرداد سال ۱۳۴۲ به «ورامین» مهاجرت کرد و خاطراتی را از سال های دور «ورامین» به ذهن دارند، بنده هم چون در «ورامین» به دنیا آ‌مده‌ام به «ورامین» علاقه‌مند شدم و خودم را هم «ورامینی» می‌دانم و هم «خراسانی».

 

* بین جسارت و حماقت یک نخ باریک وجود دارد

فارس: با توجه به اینکه شما جوان و صاحب اندیشه هستید مجموعه‌ی شعر خودتان را خیلی زود چاپ کردید. اولاً این جرأت و جسارت را از کجا به دست آوردید، ثانیاً چه کسی شما را در فضای شعر حمایت می‌کرد؟

بین جرأت و جسارت و حماقت می‌گویند یک نخ باریک وجود دارد، حالا امیدوارم که برای بنده جرأت و جسارتی که شما می‌فرمایید با حماقت یکی نبوده باشد، ولی از جنبه‌ی چاپ مجموعه شعر، بله، من اولین مجموعه شعرم را در سال ۱۳۸۲ زمانی که ۲۵ سال داشتم چاپ کردم که البته زیاد زود هم نبوده است. البته سالها قبل از آن هم مجموعه‌ی شعر آماده داشتم زیرا شروع شعر من از دوران تحصیلات راهنمایی‌ام بود، یعنی تقریباً از ۱۲ سالگی.

 

* ناخنک به کارتن کتاب و شاعر شدن

فارس: آقای شرفی! چه کسی در عرصه شعر و ورود شما به این فضا مشوق تان بوده است؟

کسی نبود که به من بگوید شعر خوب است یا شما استعداد شعر دارید و شعر را دنبال کنید، من اتفاقی این استعداد را کشف کردم و این اتفاقی بودن برایم خیلی دل‌نشین بود. در دوران جنگ بعضی از اقوام ما برای اینکه از موشک باران در امان باشند از «تهران» به «ورامین» می‌آمدند و ما میزبان آنها بودیم. خیلی از مهمانانی که می‌آمدند با خودشان اثاثیه و وسایل هم می‌آوردند. یکی از این مهمانان کتاب‌هایش را در یک کارتن بسته‌بندی کرده بود و با خودش آورده بود و من هم به صورت مخفیانه در عوالم کودکی گاهی ناخنکی به این کارتن می‌زدم و کتاب‌هایی که در این کارتن بود را به نوعی کشف می‌کردم، و این کار برایم خیلی لذت‌بخش بود! به واسطه کشف این کتاب‌ها و خواندن و مطالعه آنها به دنبال شعر افتادم و در روند شعر قرار گرفتم و شعر دریچه‌ای برای لحظه‌های تنهایی و خلوتم شد.

 

فارس: یعنی شما وقتی که در خلوت خودتان بودید به سراغ شعر می‌رفتید و در اجتماع زیاد ورود نمی‌کردید؟

بله، در جامعه ما شعر مقوله‌ی خلوت است، البته این دلیل نمی‌شود که من آن را تأیید کنم، شعر را باید در جلوت آورد، شعری که وظیفه اصلاح اجتماع را به عهده بگیرد.

 

* شروع هر شاعری از خلوت است ولی شعر نباید در خلوت بماند

فارس: البته شما با این کار اخیرتان «نامت را بگذار وسط شعر» به صورت ناخودآگاه شعر را به جلوت آورده‌اید.

بله، ولی شروع هر شاعری از خلوت است ولی اینکه شعر باید در خلوت بماند، با این مخالف هستم و آن را رد می‌کنم. آغاز شعر چگونه است و شاعر چگونه به طرف شعر می‌رود را منظورم هست. البته شاید دسته‌ای هم این گونه نباشند ولی در مورد من این گونه است که شعر گفتنم از خلوت و احوالات درونی‌ام شروع شده است، بعد که شعر را به صورت حرفه‌ای‌تر دنبال کردم متوجه شدم که شعر امری کاملاً اجتماعی است.

 

فارس: از چه زمانی شعر را به صورت حرفه‌ای دنبال کردید؟

زمانی که در مسابقات دانش‌آموزی شرکت کردم، یعنی از دوره راهنمایی و همین‌طور دوره متوسطه. به خصوص زمانی به مرحله کشوری راه پیدا کردم و چند مرحله هم برگزیده کشوری شدم. مسابقات کشوری و اردوهای کشوری جای بسیار مناسبی برای آشنا شدن شاعران دیگر از سراسر کشور بود و در گپ و گفت‌هایی که با شاعران دیگر داشتم متوجه می‌شدم که شعر فقط خلوت شخصی من نیست و من فقط آن را کشف نکردم بلکه آدم‌های دیگری هم هستند که آن را کشف کرده‌اند، و آدم‌های دیگری هستند که زبان‌شان با زبان من مشترک است و می‌توانم با آنها گفتگو کنم.

 

فارس: پس اردوهایی که شما در دوره‌ی راهنمایی و متوسطه می‌رفتید موجب ترسیم فضایی شد که شما بتوانید پله‌های ترقی شعر را مرحله به مرحله طی کنید؟

بله، دقیقاً! خیلی مؤثر بود، در حال حاضر خیلی از شعرایی که به عرصه رسیدند و صاحب مجموعه اند، ماحصل اردوهایی هستند که از دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ به بعد برگزار می‌شد که متأسفانه در این سالها برگزار نمی‌شود و ما دیگر شاهد این اردوها نیستیم.

 

* کتاب و مطالعه به من جهت داد

فارس: پس شخص خاصی روی شما اثرگذار نبوده است؟

نه، فرد خاصی نبوده بیشتر کتاب و مطالعه به من جهت می‌داد. خودآموختگی و ارتباط با آثار درخشان و خواندن و خواندن و … خیلی به من کمک کرد و این نکته‌ای است که بین شاعران شهرستانی مشترک است. در شهرستان شاید انجمن و محفلی باشد، ولی بیشتر در این انجمن‌ها و محفل‌های شهرستانی بحث در جا زدن است و حتی ممکن است که فرد را به بیراهه بکشاند و بیشتر برای آدم‌های مبتدی خوب است که در آنجا دور هم جمع شوند و با هم گپ و گفتی داشته باشند.

 

فارس: اگر انجمن‌هایی که در قدیم بوده‌اند به سمت آن فضا بیایند، یعنی شعر چکش‌کاری شود و یک معلم ادیب بالای مجلس بنشیند و نظارت کند، قطعاً مسیر خوبی می‌رود ولی این روال متأسفانه در حال حاضر طی نمی‌شود.

البته، منظور من از انجمن به این شکلی که فرمودید نیست که حالا یک مرادی آن بالا بنشیند و مریدان هم بنشینند و به صحبت‌های او گوش دهند، نه، در انجمن باید تضارب آرا باشد، اندیشه باشد، محل گرد آمدن چند نفر باشد که دغدغه و حرفه‌شان این مقوله باشد و به شعر به عنوان یک مقوله‌ی زنده و تأثیرگذار نگاه کنند.

 

* از معلمی تا نویسندگی

فارس: بله، این تضارب آراء خودش ضریب ادبی و اطلاعات ادبی شاعر را بالا می‌برد و این خودش امتیاز است. از این موضوع بگذریم و یک مقدار بیاییم جلوتر و در رابطه با فضای دانشگاهی شما صحبت کنیم؛ شما بعد از دیپلم در چه دانشگاهی و چه رشته‌ای ادامه تحصیل دادید؟

بعد از دیپلم در «تربیت معلم شهید مفتح شهر ری» قبول شدم و بعد از آن به کسوت معلمی در آمدم و افتخار دارم که در این راه وارد شدم. اگر بخواهم یکی از مؤلفه‌هایی که به من در مسیر شعر و نویسندگی کمک کرد نام ببرم همین شغل معلمی است. در کشور ما داریم کسانی که معلم بودند و این معلمی فضایی ایجاد کرده است که بنویسند، چون معلمی بر خلاف شغل‌های دیگر با قلم دست گرفتن و نوشتن و مطالعه و تحقیق خیلی منطبق است.

 

فارس: در دو سال تربیت معلم استادی نداشتید که شما را جذب کند و حرف‌ها و فعالیت‌هایش برای شما جالب باشد؟

چه در دوره متوسطه و چه در دوره تربیت معلم و دانشگاه بنده اساتید زیادی داشتم و از همه‌ی آنها ممنون و متشکر هستم، ولی چون شما از تربیت معلم اسم بردید بنده یاد می‌کنم از استاد «کامل احمد‌نژاد» که به ما «عروض» درس می‌دادند؛ «عروض» را به صورت علمی و بسیار دقیق و با نگاه خاصی که به ادبیات کهن داشتند تدریس می‌کردند زیرا ایشان شاگرد خاص و برجسته‌ی مرحوم «عبدالحسین زرین‌کوب» بودند و مفاهیم و معارف و روش مطالعه را به ما خیلی خوب انتقال می‌دادند. در اینجا جا دارد از استاد «محمد عزیزی» که از نویسندگان و شاعران بزرگ کشورمان هستند و همچنان به ایشان ارادت دارم هم یاد کنم که الان مدیر «نشر روزگار» هستند. بعد از دوره تربیت معلم در دوره دانشگاه و کارشناسی ارشد هم اساتید خوبی داشتیم.

 

فارس: کدام دانشگاه تحصیل می‌کردید؟

دوره کارشناسی را در دانشگاه آزاد شهری گذراندم و دوره کارشناسی ارشد را هم در دانشگاه آزاد واحد پیشوا پشت سر گذاشتم.

 

فارس: کارشناسی ارشد را چه سالی به پایان رساندید؟

سال ۱۳۸۱

 

فارس: اولین مجموعه شعرتان چه سالی چاپ شد؟

در سال ۱۳۸۲ که یک مجموعه غزل با عنوان «از واژه‌های تهی» بود و انتشارات «واج» آن را منتشر کرد.

 

* کتاب وقتی به دست دیگران نرسد با چاپ نکردن فرقی ندارد

فارس: انعکاس اولین کتاب شما در شهرستان و مکان‌های مختلف چه بود؟

انعکاسی نداشت، چون که کتاب باید پخش شود، منتقد آن را بخواند و نظر بدهد و دیگران با آن آشنا شوند. شما تصور کنید کتاب با تیراژ ۱۰۰۰ جلد چاپ شود و روی اصول پخش هم نباشد و به دست خواننده و منتقد نرسد، طبیعتاً با چاپ نشدن هیچ فرقی ندارد. انتشار موقعی معنا پیدا می‌کند که کتاب به دست مخاطب برسد تا تأثیر خودش را بگذارد و منتقد هم از آن صحبت کند، وگرنه ۱۰۰۰ تا کتاب آدم چاپ کند، وقتی به دست دیگران نرسد با چاپ نکردن فرقی ندارد. البته مجموعه شعر سپید با عنوان «طعم خوش واژه‌ها» و «یادداشت‌های بی‌اهمیت یک شاعر شهرنشین» بود که آن هم مانند مجموعه اول بود و به سرنوشت مجموعه اول مبتلا شد. هر چند که آقای «وزیری» مدیر مسئول انتشارات «واج» خیلی تلاش کردند و زحمت کشیدند و جای تشکر هم دارد، زیرا ایشان معلم هستند و در زمینه ادبیات یک فرد فرهیخته اند و نیز صاحب تألیفات زیاد. پایمردی و تلاش ایشان در زمینه ادبیات و دستگیری از عده‌ای مانند من را باید ستود.

برگردیم به همان سئوال اول شما در مورد جرأت و جسارت چاپ کردن این کتاب؛ به نظر من اگرچه پخش خوبی نداشت یا انعکاس پیدا نکرد، اما یک مزیت داشت و آن هم این بود که من خودم را جدی‌تر گرفتم. از همین جا من به کسانی که واقعاً قصد و نیت‌شان این است که شعر را به صورت حرفه‌ای دنبال کنند و ادبیات را دغدغه‌ی خودشان می‌دانند می گویم باید وارد عرصه‌ی چاپ مجموعه‌هایشان شوند چون با این کارشان اعلام می‌کنند که هستند و با این کارشان دنبال مخاطب می‌گردند؛ از ضعف کارهایشان هم زیاد نترسند زیرا بالاخره هر کاری دارای ضعف‌هایی است و اگر فکر می‌کنند گروهی هستند که می‌توانند مخاطب کارهای او باشند، باید تلاش کنند که کارهای خود را به دست آنها برسانند.

 

فارس: سومین اثر شما چه بود؟

سومین کاری که از من به چاپ رسید در حوزه داستان کوتاه بود.

 

فارس: با عنوان «بالای سر آب‌ها»؟

بله، چون سرودن -را می‌توانم بگویم که- از یک امر درونی آغاز شد و بیرونی شد و همان طور که فضای شعر را به صورت فردی کشف کردم، فضای داستان را هم کشف کردم و این برایم خیلی لذت‌بخش بود، زیرا کسی نبود به من بگوید شما استعداد داستان داری و بیا داستان‌ بنویس، این را خودم کشف کردم که داستان چه فضاهایی دارد، البته کشف آن هم مانند همان کشف دوران کودکی و نوجوانی بود و با یک کنجکاوی خاصی صورت گرفت. من در مسیری قرار گرفتم که علاقمند شدم خاطرات دوران دفاع مقدس را جمع‌آوری کنم و با کسانی که جنگ رفته‌اند مصاحبه کنم. وقتی در این مسیر قرار گرفتم دیدم که خاطرات چه ظرفیت بالایی برای تأثیرگذاری روی مخاطب دارد. و خاطرات هم شکل اولیه یک داستان است. به هر حال خاطره اگر بن‌مایه و ویژگی‌های داستانی نداشته باشد هیچ وقت نمی‌تواند دیگران را جذب کند که آن را دنبال کنند، لذا از همین جا متوجه ارزش داستان شدم؛ یعنی داستان را با خاطره و تدوین و گردآوری و ویرایش و چاپ خاطرات آغاز کردم و ۵ – ۶ کتاب از این دست که مربوط به خاطرات و گفت‌وگوهای دفاع مقدس بود را به چاپ رساندم که همه آنها با همت و همکاری با اداره حفظ آثار و نشر دفاع مقدس شهرستان ورامین شکل گرفت؛ کتاب‌هایی مانند «مردی که در ارتفاع ماند» و …

 

* فضای داستان گسترده‌تر و تأثیرگذارتر از فضای شعر است

فارس: از کتاب «مردی که در ارتفاع ماند» استقبال خوبی هم شد!

بله، این کتاب را انتشارات «رسول آفتاب» منتشر کرد. به هر حال این کتاب ها باعث شد که من فضای داستان را کشف کنم و علاقمند به داستان شوم. در اینجا اعتراف می‌کنم که داستان را فضای گسترده‌تر و تأثیرگذارتری نسبت به شعر پیدا کردم زیرا اعتقاد دارم که شعر در کشور ما هنوز از آن لایه‌های فردی بیرون نیامده است تا تأثیرگذاری اجتماعی خودش را نشان دهد.

 

فارس: شما کتاب هایی هم در حوزه نقد تحت عنوان «نقد و معرفی» نوشته‌اید که راجع به شاعران جنوب شرق استان تهران است. در رابطه با این کتاب‌ها هم صحبت بفرمایید.

بله، در این زمینه هم دو، سه کتاب چاپ کردم که حالت گردآوری بود.

 

فارس: بالاخره این اثر جنبه‌ی علمی هم دارد.

کتاب اولی که من جمع‌آوری کردم کتاب «پوتین من کجاست» بود که فقط جمع‌آوری شعر شاعران جنوب شرق استان تهران در رابطه با دفاع مقدس بود. اثر بعدی «لحظه‌ی پروانگی» بود که در این کتاب گزارش مختصری از شیوه و کار و عملکرد شعرایی که در این مجموعه شعرشان آمده بود مطلبی را جهت آشنایی مخاطبان با آنها نوشتم که این هم در روند ادبی اداره حفظ آثار انجام شد، زیرا یکی از برنامه‌های حفظ آثار تلاش در جهت توسعه ادبیات دفاع مقدس می‌باشد که در این چند سال خیلی هم موفق بوده است.

فارس: تازه‌ترین اثری که چاپ کردید «نامت را بگذار وسط این شعر» است؟

بله، البته چون صحبت «بالای سر آب‌ها» بود اجازه دهید این مطلب را تمام کنم بعد برویم سراغ این اثر. بعد از اینکه وارد عرصه‌ی داستان شدم داستان را به صورت جدی دنبال کردم.

 

* خودم را بیشتر یک داستان‌نویس می‌دانم تا شاعر/نثر بهتر می تواند دروغ را نشان دهد

فارس: فکر می‌کنم «بالای سر آب‌ها» حائز رتبه هم شد!

ببله، داستان‌های این اثر را من در جشنواره «داستان کوتاه یوسف» شرکت دادم و در سه دوره جشنواره داستان کوتاه، سه تا از داستان‌های کوتاه من برگزیده شد. بعد به این فکر افتادم که این داستان‌ها را به چاپ برسانم لذا چند داستان دیگر به آنها اضافه کردم که ۷ – ۸ داستان کوتاه شد و انتشارات «امیرکبیر» آن را در سال ۸۸ به چاپ رساند که در دو سالانه انتخاب کتاب سال دفاع مقدس به عنوان اثر اول بخش ادبیات داستانی شناخته شد و به چاپ دوم هم رسید. نقدها و نظرهای زیادی هم روی آن انجام شد و این باعث شد وقت بیشتری روی داستان بگذارم. به گونه‌ای شد که الان خودم را بیشتر یک داستان‌نویس می‌دانم تا یک شاعر، زیرا فکر می‌کنم در حال حاضر کشور ما نیازمند نثر است و این یک حقیقت است. البته نیاز به شعر را انکار نمی‌کنم و به شعر هم همواره نیاز داریم و این حرف من دلیل نمی‌شود که بخواهم رتبه‌گذاری کنم؛ می‌خواهم وضعیت فعلی را بگویم. به هر حال در نثر پاسداری از حقیقت است و خیلی بهتر می‌تواند علیه دروغ بلند شود و با روایت و داستان دروغ را نشان دهد. نثر برای کشوری که به هر حال داعیه توسعه و نشان دادن آرمان‌های جهانی دارد خیلی لازم است و این نثر است که می‌تواند به کمک بیاید و فرهنگ‌ها و باورها و ارزش‌های یک ملت و کشور را به جهانیان نشان دهد. به نظر من خواندن داستان و رمان یکی از مقوله‌هایی است که جوان‌ها و نوجوان‌های ما را با نثر آشتی می‌دهد. الحمدالله در کشورمان شعر زیاد داریم و مملکت شاعر پیشه‌ای هستیم و در بعضی از مواقع هم شعر زده شدیم و این شعرزدگی یک مقدار شاید ما را از واقعیت دور کرده است. بهتر است که اجازه دهیم نثر یک مقدار خودش را نشان دهد وقتی که ما با نثر الفت پیدا کنیم، با واقعیت هم آشنا می‌شویم. البته معنای این واقعیت‌گرایی نیست، منظورم وضعیت و خاصیت نثر است که چگونه می‌تواند به ما کمک کند. به همین خاطر دغدغه‌ی من در این سال‌ها نوشتن داستان و رمان است. در حوزه داستان در حال حاضر یک مجموعه‌ای از من زیر چاپ است که قرار است «حوزه هنری» آن را چاپ کند با عنوان «یحیی و یاکریم» که رمان نوجوانان است.

 

فارس: در قالب پروژه‌ «داستان انقلاب» است؟

بله، در قالب پروژه‌ «داستان انقلاب» است و یک رمان نوجوان دیگر با عنوان «موهای تو خانه‌ی ماهی‌هاست» که این هم امسال در جشنواره «داستان انقلاب» رتبه اول را کسب کرد.

 

فارس: عناوین کتاب‌های داستان شما هم شاعرانه است!

بله، شاید تأثیر همان ذهنیت شاعرانه باشد. یک رمان دیگر هم هست که اسم آن فعلاً «عاشق شدن به سبک ونگوگ» هست که یک رمان انقلابی است و برای بزرگسالان می‌باشد. آن را «شهرستان ادب» دارد آماده می‌کند که به چاپ برسد.

 

* ایراد از مردم نیست، ایراد از شعر سپید است

فارس: برویم سراغ تازه‌ترین اثر شما در حوزه و راجع‌به آن بیشتر صحبت کنیم؛ «نامت را بگذار وسط این شعر». من چند سطری از آن را می‌خوانم و شما راجع‌به آن صحبت کنید:

«…برادرم از نماز این قالی به جبهه رفت/ مادر بزرگ روی همین قالی سبزی پاک کرد و مرد/ بابا روی همین قالی توی گوش همه مان اذان گفت/ سی و دو سال است که این قالی پاهای ما را گوش داده است/ خواب‌های ما را دیده است و اشک‌های تو را چشیده است.»

بله، اتفاقاً شعری را که شما انتخاب کردید و خواندید، در سال ۸۹ در کنگره سراسری شعر دفاع مقدس رتبه‌‌ اول را کسب کرد. این شعر دارای زبان ساده‌ای است. مجموعه‌ «نامت را بگذار وسط این شعر» ماحصل زمانی است که من فضای داستان و رمان را به صورت حرفه‌ای کشف کردم و درآمیختگی ذهن شاعرانه و ذهنیت روایت‌گر است. این مجموعه شعر گره خوردگی یک شاعری است که با تجربه‌های شعرش وارد فضای رمان و داستان شده است. به این دلیل با آگاهی کاملی سراغ این زبان رفتم. حس کردم که شعر سپید اگر می‌خواهد در کنار مؤلفه‌های دیگر از مؤلفه‌های شعر استفاده کند نیازمند یک روایت‌گری است و اگر می‌خواهد شعر سپید موفقی باشد باید در آن یک روایت یا داستان یا یک خط روایی باشد که مخاطب بتواند از مسیر این خط روایی وارد عوالم شاعرانه شود. البته این برداشت درونی و شخصی من از شعر سپید است. ضمن اینکه در شعر سپید زبان هم باید به شدت ساده باشد. این شعر سپید است که باید انتظار را برآورده کند.

اگر من بخواهم در شعر سپید به زبان پیچیده سخن بگویم، اگر بخواهم روایت و خط روایی شخصیت و انسان را به عنوان یک شخصیت حذف کنم، معنی آن این است که شعر سپید را نشناختم. شعر سپید جایگاه انسان است، جایگاه شخصیت است، جایگاه نشان دادن یک خط روایتی است و جایگاه یک زبان ساده و روشنی است که همه می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. به همین خاطر اعتقادم این است که اگر بپذیریم که مردم ما هنوز با شعر سپید الفت و پیوندی ندارند باید به آنها حق داد. شعر سپید نتوانسته و ناتوان بوده است که این ذهنیت مردم را به خودش متمایل کند و این ایراد مردم نیست، ایراد شعر سپید است؛ به آن معنا که ما به شعرهای سپید موفق با تمام مؤلفه‌هایی که شعر سپید دارد نیاز داریم. منظورم اصلاً این نیست که قالب یا گونه‌ شعر سپید خوب نیست، نه، قالبی متعالی است. در این قالب نیازمند آثار متعالی هستیم که نماینده خوب این قالب باشند و مردم هم استقبال کنند. کما اینکه ما شعرهای سپید خوبی داریم که مردم آنها را خواندند و با آنها ارتباط خوبی برقرار کرده‌‌اند؛ برخی از آنها حتی زمینه‌‌های مذهبی و دینی داشته‌اند که می‌توان در این زمینه از شاعرانی مانند «سیدحسن حسینی» و یا «استاد گرمارودی» نام برد.

 

فارس: بله، مانند «خط خون» آقای موسوی گرمارودی و یا «گنجشک و جبرئیل» از سیدحسن حسینی.

بله، اگر حرف مردم را بزند و زبان مردم را داشته باشد و انسان در شعر سپید برجسته باشد و از اداهای شاعرانه و بازی‌های زمانی دور باشد، شعر سپید نجات پیدا می‌کند و مردم با آن آشتی می‌کنند.

 

فارس: در سال‌های اخیر کدامیک از شاعران را موفق می‌دانید و خودتان با کارهای آنها ارتباط برقرار می‌کنید؟

هر شاعری از یک جنبه و ویژگی قابل اعتنا است؛ اینکه مثلاً می‌گوییم «سیدحسن حسینی» به دلیل جسارت زبانی و احاطه کاملش بر شعر کهن است که با این پیشینه سراغ شعر سپید رفته و یا دغدغه‌های اجتماعی و روحیه‌ی اعترافش است که موجب دوست داشتن او شده. به نظر من هر شاعری دارای جنبه‌ای است که قابل اعتناست و می‌شود به سراغ او رفت و از کارهایش لذت برد و اگر در اینجا اسم نبریم بهتر است.

 

* غزل اجتماعی قالبی است برای عشق ورزیدن و گفتن عوالم ظریف درونی

فارس: اخیراً اثر جدیدی در حوزه شعر که در آستانه چاپ باشد دارید؟

برای چاپ بله، من مجموعه غزل‌هایی دارم که هنوز چاپ نشده است و آنها را برای زمانی گذاشته‌ام که فراغتی حاصل شود، چون که فضای غزل‌ها عاشقانه است و اجتماعی نیست و می‌خواهم در یک فضای خاصی باشد که به آن نگاه شود، چون که معتقدم غزل در بیان زبان عاشقانه و بیان عاطفه‌های انسان موفق است. البته کارهایی در حوزه غزل اجتماعی شده است ولی این قالب، قالبی است برای عشق ورزیدن و گفتن عوالم نازک و ظریف درونی.

 

فارس: با توجه به شرایط غزل بعد از مشروطه یک رنگ و بوی اجتماعی به خودش می‌گیرد و بعد از انقلاب هم غزل حماسی بیشتر گل می‌کند و در اندازه خودش موفق هم بوده است، ولی ذات غزل به قول شما ذات عشق‌ورزی است.

بله، شما در هر قالبی می‌توانید محتوایی را بریزید و این محتوا را نشان دهید ولی وقتی آن قالب همان قالب است، بله، شاید علت اینکه به قول شما موفق بوده چونکه محتوا برای ما خیلی مهم بوده است. ما وقتی به یکباره آن محتوای انقلابی و اجتماعی و حماسی را در این قالب می‌بینیم شیفته می‌شویم و می‌گویم به‌به، پس در این قالب هم می‌شود این محتوا را ریخت.

* هیچ شاعری به این صرافت نیفتاده که شعر سپید را بین مردم ببرد

فارس: پس این ظرف و ظرفیت غزل را نشان می‌دهد.

نه، من منظورم این نیست، شیفتگی ما به این دلیل است که این قالب را ما قبلاً با مقولات عشق و عرفان و عوالم درونی و احساس و … می‌شناختیم اما وقتی که نگاه می‌کنیم می‌بینیم با جهان و نگاه امروز و با فرصت‌های دانشی و اندیشه‌ای امروز وقتی که ما قالبی را می‌توانیم پیدا کنیم که همه محتوایمان در آن باشد باشد چرا اصرار می‌کنیم که این محتوا را در یک قالب قدیمی بریزیم؟ چه اصراری هست من حتماً‌ اثبات کنم که این قالب -درست است که قدیمی است ولی- توانایی این محتوا را دارد، اگر که ادعا می‌کنم محتوای من جدید است چرا هنر خودم را فراتر نبرم که قالبی هم شأن و همراه و هم شکل با آن محتوای جدید ارائه کنم. آیا این به خاطر محافظه‌کاری من است یا به خاطر علاقه‌ شدیدم به آن قالب است یا دلایل دیگری دارد؟ این است که به نظرم ظرفیت‌های شعر سپید هنوز کشف نشده است و علت آن هم این است که تا به حال هیچ شاعری به این صرافت نیفتاده که شعر سپید را بین مردم ببرد و تلاش کند ببینید چگونه می‌شود از این قالب استفاده کرد تا مردم آن را بخوانند و با آن آشتی کنند، ولی چون شاعر به این اکتفا می‌کند که مردم غزل را دوست دارند و من هم حرف‌هایم را در قالب غزل می‌زنم به نظرم درست نیست؛ شاعر باید حرکت کند و بگوید که این حرف‌های امروزی من باید در یک قالب امروزی باشد که مردم جذب آن شوند و این خیلی قشنگ تر و زیباتر است؛ این نگاهی است که ما به آن نیاز داریم.

 

* عصر و زمانه ما نیازمند به نثر است

فارس: در پایان اگر نکته‌ای باقیمانده است بفرمایید.

این جمله‌ای که عرض کردم «عصر و زمانه ما نیازمند به نثر است» علاقمند هستم که در مصاحبه‌مان برجسته‌‌ شود، زیرا اعتقاد دارم که راه نجات ما در فرهنگ و ادبیات نثر است. اگر ادبیات ما می‌خواهد توسعه پیدا کند باید پرداخت ما به نثر قوی باشد. بیاییم با خودمان صادق باشیم؛ در چه دوره‌ای از ادبیات‌مان نثر برایمان دغدغه‌ اصلی بوده است؟ چرا همه‌اش باید شعر باشد؟ این جمله را من شاعری می‌گویم که شعر دغدغه‌ام بوده است، کسی نمی‌گوید که بیرون از شعر است. حرف من ضد شعر نیست، حرف من این است که نثر را کشف کنیم، اگر می‌خواهیم در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و آموزشی و … پیشرفت کنیم، این نثر است که می‌تواند به ما کمک کند، چرا؟ چون توجه به نثر خیلی از فرهنگ‌ها را پشت سرخودش دارد. نثر یعنی خواندن، یعنی فرهنگ نوشتاری، یعنی اینکه از مبانی آن دانش‌آموز راهنمایی، ابتدایی و متوسط در حوزه آموزشی می‌فهمد که باید فرهنگ نوشتاری شود و به نثر علاقه‌مند می‌شود، کتاب را باز می‌کند و اهل مطالعه می‌شود، اهل خواندن داستان می‌شود. این خدماتی که نثر می‌‌تواند به ما بدهد قابل انکار نیست.

به نظر من یکی از راه هایی که ما می‌توانیم حرکت کنیم و از طریق ادبیات به اهداف دیگر برسیم را نثر می‌تواند تأمین کند، چرا؟ چون هنوز برخورد ما با ادبیات شاعرانه است. همانطور که گفتم، نهایت نگاه مردم ما به شعر، این است که شعری را زمزمه کنند یا شعر احوالات درونی‌شان را بگوید یا با یک شعر ارتباط برقرار کنند یا احساسات خودشان را بیان کنند یا التفات پیدا کنند به یک بیت شعر، ولی در رابط با نثر این طور نیست، وقتی کسی سراغ نثر می‌رود باید اندیشه کند، تفکر کند، واقعیت را ببیند، مطالعه کند و به فرهنگ نوشتاری رجوع کند و از فرهنگ نوشتاری هردم بیلی دوری کند تا به یک فرهنگ نوشتاری برسد تا حرفش مؤثر باشد و خریدار داشته باشد و قابل رجوع و درست باشد، لذا این فضای نثر است که ما به آن احتیاج داریم.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد.